تقدیم به علمدار کربلا،حضرت عباس:

عازم علقمه گردید ابوالفضل دلیر
به کمندش همه دلهای حرم بود اسیر
رفت تا آورد آبی به اسیران عطش
تشنگان حرم واصغر محروم از شیر
وارد علقمه گردید،و آن آب زلال
شد خجالت زده ی رسم وفای آن شیر
گفت ای نفس حرام است که آبی نوشی
نا که سیراب نگشتند همه طفل صغیر
مشک بر دوش بسوی حرم الله برفت
راه عباس گرفتند سواران حقیر
سعی او بود که سالم ببرد مشک پر آب
لیک افسوس به این امر نبودش تقدیر
گشت دستان علمدار جدا از پیکر
شد بر او مشک به دندان بگرفتن تدبیر
از همه سوی بیامد بسویش تیر عدو
مشک سقای حرم شد هدف چندین تیر
تیر بر چشم وسر آزرده زگرز دشمن
سرنگون گشت علمدار زاسبش بر زیر
حرف آخر به لبش یود در آن حال نزار
ای برادر توببخشای مرا این تقصیر

شاعر : اسماعیل تقوایی

                            السلام علیک یا ابوالفضل العباس

آنقدر چسبید بر من تو صدا کردی اخا
تا کنون نشنیده بودم که برادر خوانیم
آمدم در علقمه شاید بفریادت رسم
لیک حال زار تو افزوده بر حیرانیم
دیدمت پیکر جدا از دستها افتاده بود
بوسه بر دستت زدم با دیده بارانیم
مشک یکسو ،دستها سوی دگر،در چشم تیر
دست بر دست کوفتم ای بی گنه قربانیم

ای علمدار رشیدم از غمت پشتم شکست
ای برادر داغ تو شد باعث ویرانیم
خیز وبین هر طفلکی فریاد دارد یا عمو
بازگرد ،دیگر برفت آن حالت عطشانیم
دشمنان خندان بگویند لشگرش بی میر شد
خیز وبر دوشت بگیر این پرچم قرآنیم
غم هجوم آورده بی تو بر من واهل حرم
می شود خیزی دوباره شادمان گردانیم

شاعر : اسماعیل تقوایی



تقدیم به حضرت علی اصغر:

شیر خواره بچه شیری عازم میدان شده

از حصار تن رها سوی ره جانان شده

بر سر دست پدر قدرت نمایی می کند

بین خیل کوفیان او باعث طوفان شده

چون طلب بنمود بابا بهر او آبی ،بگفت

با زبان بی زبانی ،تشنگی پایان شده

کرده آماده گلو را بهر آن تیر سه پر

حرمله با تیر خود آماده جولان شده

آه از آن دم گلوی ناز اصغر پاره شد

دیده ی خون خدا از بهر او گریان شده

زآنزمان که خون او بر آسمان پرتاب شد

تا ابد این خون در عرش خدا مهمان شده

اصغر بی جان بمانده بر سر دست حسین

بر دوراهی مانده او در کار خود حیران شده

بار الها من چسان اصغر برم در خیمه گه

مادرش در انتظارش زار واشک افشان شده

چشم دل را باز کن مولا به پشت خیمه هاست

پیکر طفلش به دستش در زمین پنهان شد

شاعر:اسماعیل تقوایی
چند رباعی تقدبم به حضرت علی اکبر

نتوانم ز زمین جسم ترا بردارم
گرهی کور بیفتاده علی درکارم
آنچنان قطع شده جملگی اعضایت
چاره آن است که جسمت به عبا بگذارم

اکبرم خیز وببین بابایت
دوست دارم شنوم آوایت
لب گشا بار دگر بابا گو
شاد گردان پدر تنهایت

نشسته ام به کنارتو مضطرو بیتاب
مکان قتلگهت گشته بهر من محراب
لبان خونی تو مهر من برای نماز
به سجده آمده ام ای علی مرا در یاب


در نبردت تو نمایان بودی
لحظه ای آمدی وآسودی
شرمگین تو شدم اکبر جان
تا زمن آب طلب بنمودی


ای اذان گوی حرم اکبرمن
یاور وبال وپرم اکبر من
سوی میدان کمی آهسته برو
تا تو را من نگرم اکبر من


هرگه که نگاهمان به تو می افتاد
رخساره ی جدمان تداعی می شد
ای شبه پیامبر ترین مردم
با بودن تو حرم خدائی می شد

اسماعیل تقوایی


سلام
شب هفتم ماه محرم
تقدیم به حضرت علی اصغر

با صوت هل معینش آتش گرفت جانم
مادر مرا ببر تا یاری به او رسانم

سوز عطش ببرده تاب وتوان اصغر
اما نمی توانم در خیمه گه بمانم

بابا غریب وتنها سرباز او ندارد
خواهم روم به میدان جان بهر او فشانم

آماده کن سه شعبه ،ای حرمله کمان گیر
خارد گلوی اصغر با تیر کن نشانم

پر پر زدن به دست ،بابا چه کیف دارد
بگرفته ام قبولی در روز امتحانم

بابا غمین وتنها گرید به حال زارم
آتش زند به جانش لبخند بر لبانم

خون گلوی من را پاشید آسمان گفت
یارب نما قبولش سرباز قهرمانم

نعشم به دست بابا اوبر سر دو راهی
یارب چگونه اصغر بر خیمه گه رسانم

تصمیم آخراو ،رفتن به پشت خیمه
تا زیر خاک آنجا بابا کند نهانم

مشغول کار خود شد آمدصدای مادر
صبری عزیز زهرا بینم عزیز جانم

شاعر : اسماعیل تقوایی


رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعی از روحانیون کهگیلویه و بویراحمد در تاریخ 17 خرداد 1373 بیان کردند: 

  

«بنده خیلی متأسفم که بگویم در این سه، چهار سال اخیر، برخی کارها در ارتباط با مراسم عزاداری ماه محرّم دیده شده است که دستهایی به غلط، آن را در جامعه ما ترویج کرده‌اند. کارهایی را باب میکنند و رواج میدهند که هر کسناظرِ آن باشد، برایش سؤال به‌وجود می‌آید. به‌عنوال مثال، در قدیم‌الایامبین طبقه عوام‌النّاس معمول بود که در روزهای عزاداری، به بدن خودشان قفل میزدند! البته، پس از مدتی، بزرگان و علما آن را منع کردند و این رسمِ غلط برافتاد. اما باز مجدّداً شروع به ترویج این رسم کرده‌اند و شنیدم که بعضی افراد، در گوشه و کنار این کشور، به بدن خودشان قفل میزنند! این چه کارِ غلطی است که بعضی افراد انجام میدهند!؟ 

  

قمه‌زدن نیز همین‌طور است. قمه‌زدن هم از کارهای خلاف است. میدانم عدّه‌ای خواهند گفت: «حق این بود که فلانی اسم قمه را نمیآورد.» خواهند گفت: «شما به قمه‌زدن چه‌کار داشتید؟ عدّه‌ای میزنند؛ بگذارید بزنند!» نه؛ نمیشود در مقابل این کارِ غلط سکوت کرد. اگر به‌گونه‌ای که طىّ چهار، پنج سال اخیرِ بعد از جنگ، قمه‌زدن را ترویج کردند و هنوز هم میکنند، در زمان حیات مبارک امام رضوان‌اللَّه‌علیه ترویج میکردند، قطعاً ایشان در مقابل این قضیه میایستادند. کارِ غلطی است که عدّه‌ای قمه به‌دست بگیرند و به سر خودشان بزنند و خون بریزند. این کار را میکنند که چه بشود؟! کجای این حرکت، عزاداری است؟! البته، دست بر سر زدن، به نوعی نشانه عزاداری است. شما بارهادیده‌اید، کسانی که مصیبتی برایشان پیش می‌آید، برسروسینه خود میکوبند. این نشانه عزادارىِ معمولی است. 

  

اما شما تا به حالکجا دیده‌اید که فردی به خاطر رویکرد مصیبتِ عزیزترین عزیزانش، با شمشیر برمغز خود بکوبد و از سرِ خود خون جاری کند؟! کجای این کار، عزاداری است؟! قمه‌زدن، سنّتی جعلی است. از اموری است که مربوط به دین نیست و بلاشک، خدا هم از انجام آن راضی نیست. علمای سلف دستشان بسته بود و نمیتوانستند بگویند«این کار، غلط و خلاف است.» امروز روز حاکمیت اسلام و روز جلوه اسلام است.نباید کاری کنیم که آحاد جامعه اسلامىِ برتر، یعنی جامعه محبِ‌ اهل‌بیت علیهم‌السّلام که به نام مقدس ولىِّ عصر ارواحنافداه، به نام حسین‌بن‌علی علیه‌السّلام و به نام امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام، مفتخرند، در نظرمسلمانان و غیرمسلمانان عالم، به‌عنوان یک گروه آدمهای خرافىِ بیمنطق معرفی شوند. 

  

من حقیقتاً هر چه فکر کردم، دیدم نمیتوانم این مطلب - قمه‌زدن - را که قطعاً یک خلاف و یک بدعت است، به اطّلاع مردم عزیزمان نرسانم. این کار را نکنند. بنده راضی نیستم. اگر کسی تظاهر به این معنا کند که بخواهد قمه بزند، من قلباً از اوناراضیام. این رامن جدّاً عرض میکنم. یک وقت بود در گوشه و کنار، چند نفر دوْرِ هم جمع میشدند و دور از انظار عمومی مبادرت به قمه‌زنی میکردند و کارشان، تظاهر - به این معنا که امروز هست - نبود. کسی هم به خوب و بدِ عملشان کار نداشت؛ چرا که در دایره محدودی انجام میشد. 

  

 اما یک وقت بناست که چند هزار نفر، ناگهان در خیابانی از خیابانهای تهران یا قم یا شهرهای آذربایجان و یا شهرهای خراسان ظاهر شوند و با قمه و شمشیر برسر خودشان ضربه وارد کنند. این کار، قطعاً خلاف است. امام حسین علیه‌السّلام، به این معنا راضی نیست. من نمیدانم کدام سلیقه‌هایی و از کجا این بدعتهای عجیب و خلاف را وارد جوامع اسلامی و جامعه انقلابی ما میکنند؟! 

  

اخیراًیک بدعت عجیب و غریب و نامأنوس دیگر هم در باب زیارت درست کرده‌اند! بدین ترتیب که وقتی میخواهند قبور مطهّر ائمّه علیهم‌السلام را زیارت کنند، از درِ صحن که وارد میشوند، روی زمین میخوابند و سینه‌خیز خود را به حرم میرسانند! شما میدانید که قبر مطهّر پیغمبر صلواةاللَّه‌علیه و قبور مطهّر امام حسین، امام صادق، موسیبن‌جعفر، امام رضا و بقیه ائمّه علیهم‌السّلام را همه مردم، ایضاً علما و فقهای بزرگ، در مدینه و عراق و ایران، زیارت میکردند. 

  

آیا هرگز شنیده‌اید که یک نفر از ائمّه علیهم‌السّلام و یا علما، وقتی میخواستند زیارت کنند، خود را از درِ صحن، به‌طور سینه‌خیز به حرم برسانند؟! اگر این کار، مستحسن و مستحب بود و مقبولو خوب مینمود، بزرگان ما به انجامش مبادرت میکردند. اما نکردند. حتی نقل شد که مرحوم آیت‌اللَّه‌العظمی آقای بروجردی رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه، آن عالم بزرگ ومجتهد قوی و عمیق و روشنفکر، عتبه‌بوسی را با این‌که شاید مستحبباشد، منع میکرد. احتمالاً استحبابِ بوسیدن عتبه، در روایت وارد شده است. در کتب دعا که هست. 

  

به ذهنم این است که برای عتبه بوسی، روایت هم وجود دارد. با این‌که این‌کار مستحب است، ایشان میگفتند «انجامش ندهید، تا مبادا دشمنان خیال کنند سجده میکنیم؛ و علیه شیعه، تشنیعی درست نکنند.» اما امروز، وقتی عدّه‌ای وارد صحن مطهّر علی‌بن‌موسیالرّضا علیه‌الصّلاةوالسّلام میشوند، خود را به زمین میاندازند ودویست متر راه را به‌طور سینه‌خیز میپیماند تا خود را به حرم برسانند! آیااین کار درستی است؟ نه؛ این‌کار، غلط است. اصلاً اهانت به دین و زیارت است. چه‌کسی چنین بدعتهایی را بین مردم رواج میدهد؟ نکند این هم کار دشمن باشد؟! اینها را به مردم بگویید و ذهنها را روشن کنید. 

  

عرضکردم: عدّه‌ای وقتی این حرف را بشنوند، مطمئناً از روی دلسوزی خواهند گفت «خوب بود فلانی این حرف را امروز نمیزد.» نه؛ من بایستی این حرف را میزدم. من باید این حرف را بزنم. بنده مسؤولیتم بیشتر از دیگران است. البته آقایانهم باید این حرف را بزنند. شما آقایان هم باید بگویید. امام بزرگوار، خطشکنی بود که هرجا انحرافی در نکته‌ای مشاهده میکرد، با کمال قدرت و بدون هیچ ملاحظه‌ای، بیان میفرمود. اگر این بدعتها و خلافها در زمان آن بزرگوار میبود یا به این رواج میرسید، بلاشک میگفت. 

  

 البتهعدّه‌ای هم که به این مسائل دل بسته‌اند، متاذّی خواهند شد که چرا فلانی به موضوع مورد علاقه ما این‌طور بی محبّتی کرد و با این لحن از آن یاد نمود. آنها هم البته، اغلب، مردمان مؤمن و صادق و بیغرضی هستند؛ اما اشتباهمیکنند. وظیفه بزرگی که آقایان روحانیون و علما، در هر بخش و هرجا که هستید، باید برعهده داشته باشید، همانهاست که عرض شد. مجلس عزای حسین علیه‌الصّلاةوالسّلام، مجلسی است که باید منشأ معرفت باشد.» 

 

دسته ها :
سلام


شب ششم ماه محرم

تقدیم به حضرت قا سم بن الحسن(ع)

ای عمو جان اذن میدانم بده

رهبر جانانه ام ،جانم بده

انتظارم در جنان اکبر کشد

چون تو،دوریش مرا هم می کشد

ای عمو اذنی که جانبازی کنم

تا پدر را از خودم راضی کنم

اذن میدان ده شوم ضرب المثل

قسمتم کن مرگ احلی من عسل

سحت باشد که دهد اذن جهاد

بر یتیم حسن آن نیکو نهاد

از حسین انکار وقاسم پافشار

تا شود از بعد اکبر رستگار

سخت گریان شد عمو راضی کند

با سروجان در رهش بازی کند

عاقبت اذن جهادش داده شد

بهر میدان رفتنش آماده شد

با عمو کردی وداع آخرین

اشکشان جاری بر روی زمین

دیده اش تر بود وعزم رزم کرد

عزم رقص جنگ در آن بزم کرد

دید دشمن نوجوانی همچو ماه

با لباسبی ساده بی خود وکلاه

بی زره آید سوی میدان جنگ

چون غزال وحشی خوش آب ورنگ

تا رسیدش نام خود افشا نمود

شور وحالی در سپه بر پا نمود

آمدم من،قاسم بن المجتبی

ابن حیدر، ابن زهرا ،مصطفی

عم من باشد حسی بن علی

نور حق در چهره او منجلی

آمدم تا در رهش قربان شوم

دشمنانش جان ستانم ،جان دهم

جنگ خود را با عدو آغاز کرد

چون عقابی سویشان پرواز کرد

ابتدا جنگ نمایانی نمود

دشمنان را غرق حیرانی نمود

عاقیت آن ماهروی شهسوار

خورد ضربت از عدویی نابکار

ناگهان افتاد از پشت فرس

گفت باز آ ای عمو،فریاد رس

چون عمو آمد دگر جانش نبود

پیکرش در زیر سم اسب بود

شعر:اسماعیل تقوایی

قدیم به حضرت علی اکبر

روز عاشورا درآن میدان خون
یک جوان از خیمه اش آمد برون
شبه پیغمبر علی بن الحسین
جان لیلا و حرم را نور عین
پیش بابا رفت آن نیکو نهاد
تا بگیرد از حسین اذن جهاد
ای پدر اذنی که جانبازی کنم
بهر تو کسب سر افرازی کنم
بر شهادت ای پدر آماده ام
دل به دیدار پیمبر داده ام
کرد با حسرت نگاه او حسین
سخت بودش از علیش غمض عین
لحظه ای او را در آغوشش گرفت
بوسه هایی از سر ودوشش گرفت
ای علی جان ای حرم را آبرو
یک کمی در پیش چشمم راه رو
گفت یا رب جان جانان می رود
شبه پیغمبر به میدان می رود
کرد راهی او علی اکبرش
آب چشمش ریخت در پشت سرش
اکبر آمد روبروی دشمنان
کرد اوصاف خودش را او بیان
من علی اکبر ابن الحیدرم
فاطمه دخت پیمبر مادرم
بوده استادم یل ام البنین
او به من داده ست گرزآهنین
ضرب شمشیرم شما را آذر است
شبه ضریت های بابا حیدر است
داخل میدان چه زیبا رزم کرد
بعد چندی خیمه ها را عزم کرد
گفت بابا گر که نوشم جرعه آب
بر سر دشمن بر آیم چون عقاب
ای علی بگذار در کامم زبان
بین که باباچون تو باشم تشنه کام
عازم میدان شد او بار دگر
خاک وخون انداخت خصم خیره سر
آه آندم سوی حیمه شد ندا
ابتا ادرک،ادرک ابتا
ضربتی خوردم بیا ای دادرس
بر زمین هستم بفریادم برس
چون پدر آمد بالای سرش
رفته بودی جان او از پیکرش
گفت اکبر خیز وبابایی بگو
پس چرا اتو اربا اربایی بگو
ای رخت کرده دلم را منجلی
اف بر این دنبای بعداز توعلی
حیز وبنگر حال زارم ای پسر
خنده های دشمنان بر این پدر
بوسه از لبهای خونینت بده
قوتی بابای مسکینت بده
راه مانده دیده ی اهل حرم
تا تو را با خود سوی خیمه برم
مرگ تو برده زمن تاب وتوان
ناتوانم ناتوانم ناتوان

شاعر : اسماعیل تقوایی
شب پنجم ماه محرم

تقدیم به عبدالله بن حسن(ع)

کودکی بودم که بابایم حسن
رفت وگشتم همره رنج ومحن
عمر بی بابائیم کوتاه شد
سایه ی روی سرم آن شاه شد
رشد کردم تحت الطاف عمو
ز آبرویش یافتم من آبرو
همره او کربلائی گشته ام
روز عاشوراست چون او تشنه ام
اینک آمد لحظه های آخرش
پر ززخم تیغ ونیزه پیکرش
من کنار خیمه گه استاده ام
دست خود را دست عمه داده ام
عمه جان عبداللهت را کن رها
تا کنم یاری آن دلخسته شاه
او حسین است وعموی ناز من
سالهایی بوده او همراز من
حال بین تنها وبیکس مانده است
بر زمین افتاده و وامانده است
بنگر عمه سوی ما دارد نگاه
بین عمویم می کشد از سینه آه
دشمنان دارند سویش می روند
جمله با فکر گلویش می روند
دست را از دست زینب او کشید
رفت تا نزد عموی خود رسید
ای عمو دلتنگ آغوش توام
واله وشیدا ومدهوش توام
آمدم حان را بقربانت کنم
پاک از خون هر دوچشمانت کنم
ناگهان دیدش که خصم نابکار
می کند بهر عمو تیغش نثار
دست خود را بر عمو کردی سپر
شد قلم دستش به تیغ خیره سر
با خدنگ حرمله خصم پلید
عاقبت آن نازدانه شد شهید

شعر:اسماعیل تقوایی
چون رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر داد فاطمه سلام الله علیها را از شهادت حسین علیه السلام و مصائبی که بر او وارد می‌شود ، فاطمه-سلام الله علیها-سخت گریست و عرض کرد: ای پدر، این حادثه کی واقع می شود؟
فرمود: وقتی که نه من باشم و نه تو و نه علی. فاطمه بر شدت گریه بیفزود و بیشتر گریست و عرض کرد:  ای پدر: پس چه کسی برای فرزندم گریه می‌کند و مجلس عزا و مصیبت او را برپا می‌کند؟

رسول خدا فرمود:ای فاطمه زنان امت من می‌گریند بر زن های اهل بیت من و مردان امت من می‌گریند بر مردان اهل بیت من و عزای فرزند مرا هر سال طایفه ای بعد از طایفه ای تازه می‌کنند.
پس چون روز قیامت شود تو شفاعت زنان را می‌کنی و من شفیع می‌شوم مردان را، و هر کس بر حسین گریسته دست او را می‌گیریم و در بهشت در می‌آوریم.ای فاطمه همه چشم ها در قیامت گریان است مگر چشمی که بر حسین گریسته باشد. او خندان و شادمان به نعیم بهشت خواهد بود.

متن حدیث:

فیالبحار قال: رایت بعض تالیفات بعض الثقات من المعاصرین یروی انّه: لما اخبر النَبی(صلی الله علیه و آله) ابنته فاطمه بقتل ولدها الحسین و ما یجریعلیه من المحن بکت فاطمه بکاءً شدیداً و قالت: یا ابه، متی یکون ذلک؟ قال:فی زمان خال منی و منک و من علی. فاشتدّ بکائها و قالت: یا ابه فمن یبکی علیه و من یلتزم باقامة العزاءِ له؟
فقال النبی: یافاطمه، ان النساء امتی یبکین علی نساء اهل بیتی، و رجالهم یبکون علی رجال اهل بیتی، و یجددونالعزاء جیلاً بعد جیل فی کل سنة، فاذا کان یوم القیامةتشفعین انت للنساء وانا اشفع للرجال و کلْ من بکی منهم علی مصائب الحسین اخذنا بیده و ادخلناهالجنة.
یا فا طمه، کل عین باکیة یوم القیامة، الا عین بکت علی مصائب الحسین فاّنها ضاحکة مستبشرة بنعیم الجنة.

«بحار الانوار ، ج44 ، ص292 ، ح3»
X