صدهزاران شکر برگو کردگار پاک را
روزه بگرفتی زدودی از دلت خاشاک را
میرود ماه خدا ومی رسد عید خدا
بنده مومن در این مه سرزده افلاک را
در شب آخر روا باشد که احیایی شوی
فرصت آخر رسیده مومن چالاک را
چاک می گردد گریبان در وداع ماه حق
ای خدا دریاب یاران گریبان چاک را
فطره ات را در کناری نه،برای مستحق
کن رعایت سنت شاهنشه لولاک را
اول شوال عیدفطر باشد روزه دار
موسم افطار باشد ترک کن امساک را
در نماز عید شرکت کن کنار مومنین
می دهد مزدی نکو حق صائم دل پاک را
شاعر : اسماعیل تقوایی
رمضان چونکه به پایان آید
عید مقبولی ایمان آید
ماه شوال به آغاز نکو
شاد در محفل رندان آید
روز عید است سرور وشادی
در همه جمع مسلمان آید
عید فطر است زسوی فاطر
ابر الطاف به باران آید
بعد یکماه دعا وروزه
اجر از درگه یزدان آید
فطر یعنی که تو افطار کنی
وقت امساک به پایان آید
مستجاب است دعا در اینروز
پاسخ بنده فراوان آید
با شکوه است در این عید نماز
لشگر دین به میدان آید
لفظ تبریک فراوان باشد
بر لب مومن خندان آید
شاعر : اسماعیل تقوایی
عید فطر آمده یاران،تبریک
ابر رحمت شده باران،تبریک
سهمتان از پس ماهی طاعت
نمره ی بیست ایمان،تبریک
روز عید است خدا پاداشی
بدهد بنده ی مهمان ،تبریک
عید فطر است منادی به نداست
بر تو ای بنده ز جانان،تبریک
روز عید است برو سوی نماز
گو به مجموع رفیقان، تبریک
کوه ودریا ودرختان گویند
بر تو انسان مسلمان ،تبریک
شاعر : اسماعیل تقوایی
ماه خدا رفته وعید آمده
بر همگان فطر سعید آمده
مزد به طاعت بدهد روز عید
این زخداوند نوید آمده
باد مبارک به همه مومنین
روز درخشان امید آمده
هر که شده صائم ماه خدا
حال به اوصاف حمید آمده
بنده حق ناز کند بر همه
حق بنگر بهر خرید آمده
عید شده رو به نماز وببین
محشر کبرا به پدید آمده
شاعر : اسماعیل تقوایی
سلام
خیلیدوستش دارم .فکر اینکه میخواد بره خیلی منو آزار میده.تازه بهش عادت کردم.به خاطر اون از خیلی چیزها بریدم وخواب وخوراک رو به خودم حروم کردم.البته اونم به من خیلی کمک کرد تا آدم دیگه ای بشم..
وقتیداشت میومد من وخیلی های دیگه شاد شدیم وحالا که داره میره غم زیادی داره دل منو میگیره.یادمه سه شب خاص با هم داشتیم .خیلی شبای با صفایی بود .کلیکیف کردم.گفتم که آدم دیگه ای شدم ومیترسم اگه اون نباشه من دوباره به حالسابقم برگردم ..مثل سالهای گذشته...آخه این دلبر من فقط سالی یه دفعه به من سر میزنه....اصلا دوست ندارم بره..ولی چکنم که تقدیره وهر اومدنی بالا خره یه رفتنی داره.همینطور که داره میره واز من دور میشه..از پشت سر نگاهش میکنم وزمزمه میکنم..
او میرود دامن کشان ...........من زهر تنهایی چشان دیگر مپرس از من نشان .......کز دل نشانم میرود
اون میره ومن از خدا میخوام کمکم کنه همانطور که اون تغییرم داده بمونم تا وقتی سال بعد دوباره میاد شرمندش نشم.
خداجون... یعنی میشه یه بار دیگه ماه رمضان رو ببینم.