مرغ گران

تو ای مرغ گران ما نظر کن
کمی آن قیمتت را مختصر کن

چرا از دست ما بالا پریدی
تو از این مردم آزاری حذر کن

الا ای مرغ بی بال و پر من
بیا رحمی به این بی بال و پر کن

کرم کن دست کم یکبار در ماه
میان سفره ام جانا گذر کن

کمر بشکسته ام از قیمت تو
لذیذا، فکر این درد کمر کن

نباشد قسمتم از ران و سینه
مرا با بال و بازو مفتخر کن

اگر این نیز مقدورت نباشد
مرا مهمان سوپ پا و سر کن

مرو بالاتر از این پیش چشمم
تو رحمی بر من و این چشم تر کن

بود تخم تو تسکین فراقت
عزیزا،از گرانی اش حذر کن

الا ای حسرت بیداری من
پری بگشا به خواب من سفر کن

 اسماعیل تقوایی

خلاصه
جمعه ای دیگر

جمعه ی دیگری بشد سپری
سرنزد آن ستاره ی سحری

اونیامد که تا کند روشن
شام تاریک وتارمنتظری

صاحب عصر والزمان آقا
صدف روزگار را گهری

کی شود آیی ومن مسکین
به جمالت کنم دمی نظری

یوسف فاطمه زمصر وجود
کی به کنعان ما کنیگذری

ذکر ما شام وروز العجل است
این بود ذکر هر بنی بشری

نیست طاقت براین فراغ دگر
هجر تو بر دلم زده شرری

ترسم آخر به لب بیاید جان
نشود از ظهور تو خبری

پسر فاطمه بیا، بی تو
زندگی گشته کار بی ثمری

شعر: اسماعیل تقوایی

کشته زهر و خطاکاری منصور شدی
با دلی زار وغمین رهسپر گور شدی
نسل پیغمبر ما بودی واز جور زمان
کنج عزلت زده گردیده ومهجور شدی
خانه ات سوخت چوآتش بسرایت بزدند
زین جفا خسته زدوران شده ،رنجور شدی
صادق آل پیمبر بدی وسخت اسیر
درکف والی عباسی مغرور شدی
عالمان را به زمانت تو سرآمد بودی
گوهری نور فشان بودی وبی نور شدی
محتضر بودی وکردی توسفارش به نماز
شمس دین بودی وصد حیف که مستور شدی
شدی همسایه ی بابا وعمو وجدت
صاحب قبر غریبانه ی بی نور شدی

شاعر : اسماعیل تقوایی

شهادت حضرت امام جعفر صادق (ع)تسلیت باد

روزهای آخر شوال بود
صادق آل خدا بدحال بود

بردلش زهری شرر انداخته
قلب مولا این شرر بگداخته

محتضرباشد میان بسترش
درد بگرفته تمام پیکرش

درد دل از درد پیکر بیشتر
زهر کین برقلب او چون نیشتر

خون دلهایی که خورده ازعدو
آید اینک از دهان واز گلو

یادش آید کآتشی افروختند
همچو زهرا خانه اش را سوختند

شعله ها را بر در بیتش بدید
مرغ خاطر سوی مادر پر کشید

یادش آید مجلس منصور را
ظلمهای حاکمی مغرور را

ظلمهایی که توانش را برید
آنچنان که پشت مولا راخمید

اهل بیتش در کنار بسترند
یاد شام آخرین حیدرند

فزت ورب گوید چو جد اطهرش
باشد او در لحظه های آخرش

مرگ را هرلحظه نیت می کند
اهل بیتش را وصیت می کند

آخرین توصیه اکرام نماز
از سبک بشمردن آن احتراز

چون وصیتهای خود ابراز کرد
مرغ روح از پیکرش پرواز کرد

این ندا پیچید در عرش خدا
قد قتل صادق زنسل مرتضی

خانه ی مولا سرای غم شده
شهر پیغمبر پر از ماتم شده

دفن شد نزد سه تن از اولیا
باقر(ع) وسجاد(ع) ومولا مجتبی(ع)

آنکه باشد شیعیانش را شفیع
هست مظلومانه در خاک بقیع

مضجع جدش همیشه غرق نور
در کنارش قبر صادق(ع) سوت وکور

ای خوشا روز ی که ما غوغا کنیم
بارگاهی بهر او بر پا کنیم

شعر:اسماعیل تقوایی





خلاصه

سالروز میلاد رهبر عزیزمان مبارک باد
بیا..

ای طبیب دل بیمار بیا
دلبر غایب از انظار بیا

نقد جان بهر خرید آوردیم
یوسفا بر سر بازار بیا

درد هجران تو جان فرساید
تا بود جان تن بیمار بیا

عالمی منتظر دیدارت
ازپس پرده به اظهار بیا

ای گل آخر گلزار ولا
ای رخت منشا انواربیا

پیکر عدل به زنگ آلوده ست
ای زدودنده ی زنگار بیا

این جهان تشنه ی اصلاح بود
آخرین مصلح ومعمار بیا

بر نشان دادن قبر زهرا(س)
پسر احمد مختار بیا

کاش این جمعه ی آخر باشد
مهدی فاطمه،اینبار بیا

شاعر : اسماعیل تقوایی

دسته ها :
دسته ها :
وفات حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)وشهادت حضرت حمزه عموی گرامی پیامبر تسلیت باد

نیمه ی شوال، ری غرق غم وشور عزاست
چون وفات سیدی از نسل پاک مجتباست

سیدی اهل کرامت کنیه اش عبدالعظیم
هر ملک در بارگاه لطف او همچون گداست

سالیانی بود در غربت ز جور ظالمان
در غریبی بی گمان همچون عموی خود رضاست

نقل باشد از امام هادی اندر وصف او
زایر او، هم ثواب، زایر کرببلاست

همجواری اش بود فخر تمام رازیان
با وجود مرقدش ری صحنه لطف خداست

او ابوالقاسم بود عبد عظیم کردگار
هرکه حاجت برده بر درگاه او حاجت رواست

در حریمش نیمه ی شوال غوغایی بود
نوحه خوان درماتم هجران او ارض وسماست

شعر:اسماعیل تقوایی
خلاصه
گرانی پیاز اشک مردم را درآورد

پیازم من پیازم من پیازم
گران قیمت شدم بر خود بنازم

دگر من هم شدم قاطی میوه
به هر میوه فروشی در فرازم

ز چشم قشر مستضعف به قیمت
روانه اشک حسرت را بسازم

زمانی بوی من بوی بدی بود
کنون صاحب به عطری دلنوازم

دگر فاسد شدن در کار من نیست
چرا؟ چون صرف در حد نیازم

خلاصه کبک من خواند خروسی
در این بازار اسبم را بتازم

فقط ترسم برای حفظ قیمت
کسی پیدا شود امحا سازم

شاعر : اسماعیل تقوایی

X