گرانی ای گرانی

گرانی ای گرانی ای گرانی
تو بر دوش همه باری گرانی

رها گشته ست افسار تو دیگر
نداری راکبی، نامهربانی

شدی تو چند وقتی ضرب درچند
نمودی قد مردم را کمانی

ندارد کس دگر کاری به کارت
به بالاها تو اسبت می دوانی

خلایق راتویی چون باد مسموم
بهار زندگیها را خزانی

تغافل گشته کار فرد مسئول
ز تعزیرات دیگر در امانی

نباشد صنف ها را دیگر انصاف
شده انصاف چون در نهانی

بود دیری که روز وشب شماریم
سقوطت را نمی باشد نشانی

دگر باید سقوطت از خداخواست
که مأیوسیم از هر بندگانی

شعر:اسماعیل تقوایی


خلاصه

X