ای غایب از دیده که بینی همه ما را
لطفی، زپس پرده برون آی خدا را

دیریست که هجر ان تو آتش به دل ماست
بازا وخنک کن دل تفتیده ی ما را

هرچند که ما لایق دیدار نباشیم
برما کرمی کن تو ببخشای خطا را

سلطانی وماجمله گدایان توباشیم
حاشا که برانی تو زدرگاه گدا را

در راه تو ما منتظری بی سر وپاییم
پایان بده هجرانی این بی وسر وپا را

جان همه قربان تو ای عدل خدایی
بنگر زضعیفان جهان دست دعا را

بازا که جهانی بشود عاری ازظلم
بردرد ضعیفان جهان آر شفا را

شاعر : اسماعیل تقوایی
X