لبخند توبا جان من کار مسیحا می کند
دل مرده ای را با دمی یکباره احیا می کند
گربعد لبخندت کشی دست نوازش بر سرم
چشمم به اشک شوق خود ایجاد در یا می کند
گرزورق دل را کنی در ساحل عشقم مقیم
این دل زهر چه غیر تو باشد تبرا می کند
خمخانه ی عشق تو را گر ساغری از می زنم
این می نصیبم ساقیا عمر درازا می کند
زان وعده ی وصلی که در ایام پیشین داده ای
هر روز وشب آن را زمن این دل تمنا می کند
درد فراغت آنچنان از کف ببرده طاقتم
مرگ آمده بالین من قصد تسلامی کند
این طاقت طولانیم گشته معما بر همه
دیدار رویت دلبرا حل معما می کند
اسماعیل تقوایی

X