نوشته ام که بیایی ولی پشیمانم
به کوچه های غریبی غمین وحیرانم
مرا به وقت ورودم امیدها دادند
به یک تشر همه رفتند ومن پریشانم
به هر دری که زدم پاسخی نبود مرا
ز یاد کوفه برفته غریب ومهمانم
مراخبر نبود از دوطفل مظلومم
به یاد غربتشان دل غمین ونالانم
میان کوفه ی نامردمان شدم تنها
هجوم کرده عدو، یکه تاز میدانم
به خدعه گشت اسیر عدوی تو مسلم
سر و دهان شده خونی ز سنگ بارانم
بپوش چشم زتقصیر مسلمت، مولا
فدا کنم به رهت جان وفکر جبرانم
حسین،جان تو وجان دختر مسلم
به زیر بال وپرت گیر،روح وریحانم
به بام قصراسیر و به اشک می نالم
میا به کوفه امامم،میا حسین جانم

شاعر : اسماعیل تقوایی


X