قدیم به حضرت علی اکبر

روز عاشورا درآن میدان خون
یک جوان از خیمه اش آمد برون
شبه پیغمبر علی بن الحسین
جان لیلا و حرم را نور عین
پیش بابا رفت آن نیکو نهاد
تا بگیرد از حسین اذن جهاد
ای پدر اذنی که جانبازی کنم
بهر تو کسب سر افرازی کنم
بر شهادت ای پدر آماده ام
دل به دیدار پیمبر داده ام
کرد با حسرت نگاه او حسین
سخت بودش از علیش غمض عین
لحظه ای او را در آغوشش گرفت
بوسه هایی از سر ودوشش گرفت
ای علی جان ای حرم را آبرو
یک کمی در پیش چشمم راه رو
گفت یا رب جان جانان می رود
شبه پیغمبر به میدان می رود
کرد راهی او علی اکبرش
آب چشمش ریخت در پشت سرش
اکبر آمد روبروی دشمنان
کرد اوصاف خودش را او بیان
من علی اکبر ابن الحیدرم
فاطمه دخت پیمبر مادرم
بوده استادم یل ام البنین
او به من داده ست گرزآهنین
ضرب شمشیرم شما را آذر است
شبه ضریت های بابا حیدر است
داخل میدان چه زیبا رزم کرد
بعد چندی خیمه ها را عزم کرد
گفت بابا گر که نوشم جرعه آب
بر سر دشمن بر آیم چون عقاب
ای علی بگذار در کامم زبان
بین که باباچون تو باشم تشنه کام
عازم میدان شد او بار دگر
خاک وخون انداخت خصم خیره سر
آه آندم سوی حیمه شد ندا
ابتا ادرک،ادرک ابتا
ضربتی خوردم بیا ای دادرس
بر زمین هستم بفریادم برس
چون پدر آمد بالای سرش
رفته بودی جان او از پیکرش
گفت اکبر خیز وبابایی بگو
پس چرا اتو اربا اربایی بگو
ای رخت کرده دلم را منجلی
اف بر این دنبای بعداز توعلی
حیز وبنگر حال زارم ای پسر
خنده های دشمنان بر این پدر
بوسه از لبهای خونینت بده
قوتی بابای مسکینت بده
راه مانده دیده ی اهل حرم
تا تو را با خود سوی خیمه برم
مرگ تو برده زمن تاب وتوان
ناتوانم ناتوانم ناتوان

شاعر : اسماعیل تقوایی

X