میلاد امام محمد تقی(ع)مبارک باد

دهم روز رجب بود ومدینه
منور شد ز ماهی بی قرینه

شکوفا شد گلی ازباغ زهرا
معطر شد زبویش کل دنیا

ولایت را مه دیگر رسیده
نسیم رحمت اللهی وزیده

خدا داده پسر بر ماه هشتم
رضا دارد به لبهایش تبسم

تمام عرش در حال سرورست
مدینه روشن از باران نور است

ملائک دور این قنداقه چرخان
برای دیدن مولود جانان

چواین گل در میان گلشن آمد
زبان طعنه گویان الکن آمد

عطا بر شیعه از سوی خدا شد
ولیعهد علی موسی الرضا شد

بود این نازنین همنام احمد
درود حق براین والا محمد

امیر شیعه وفخر وجود است
به تقوا شاخص ودریای جودست

ابوجعفر،امامان را جواد است
برای شیعیان باب المراد است

دهم روز رجب روز غروراست
خراسان دلم غرق سروراست

خوشا مشهد بگویم از دل وجان
مبارکباد بر شاه خراسان

بگیرم عیدی از آن ماه والا
برات کاظمین وکربلا را

شعر:اسماعیل تقوایی




روز شهیدان گرامی باد

آنان که بر قرب خداوندی رسیدند
جان برکفان بی همانند شهیدند

ازاین سراب دنیوی با جان گذشتند
سرچشمه ی آب بقا را نیک دیدند

با جانفشانی و خداجویی وایثار
روحی خدایی بر تن ایران دمیدند

با نقد جان خاک وطن را حفظ کردند
در زیر خاک پاک میهن آرمیدند

نام حسین(ع) وفاطمه(س) سربندشان بود
این عاشقان در نزد زهرا رو سفیدند

پیر وجوان و نوجوان در بین آنهاست
برشاهدان کربلا نیکو مریدند

درخاطرات ما همیشه ماندگارند
ما ماندگان را در صف محشر امیدند

باید که بر این عاشقان دنباله رو بود
گم گشتگان را بی گمان راه پدیدند

شعر:اسماعیل تقوایی


میلاد امام باقر (ع)
هلال ماه رجب انعکاس ابرویت
جهانیان همگی مست عطر خوشبویت

به روز اول مه آمدی به این دنیا
طلیعه ای تو به میلاد جد نیکویت

تو هدیه‌ای ز خدا بر امام زین العباد
سرور قلب پدر روی ماه دلجویت

زمادرت حسنی،وز پدر حسینی تو
دل حسین(ع)تو بردی به جعد گیسویت

تو هاشمی،علوی،فاطمی ترین هستی
تو باقری وشکافی،علوم در کویت

محمدی و محمد(ص) سلام داده به تو
شمایلت چو پیمبر، مثال او خویت

تو سرور علمای زمان خود گردی
و علمشان همه سنجند با ترازویت

دلم هوای تو کرده، دلم هوای بقیع
طلب نما تو مرا میل دل بود سویت

خوشا به شهر مدینه زمان میلادت
کنار حجت حق مهدی خداجویت

شعر:اسماعیل تقوایی

اسماعیل تقوایی - عمومی
شعر طنز (خونه تکونی)

آخر سال اومده وخونه تکونی
آقا بدو از دیگرون عقب نمونی

آماده کن اسکاج وابر وکف صابون
باید حسابی دیوارارو بسابونی

جارو بدست باید بشی آخر سالی
آقا وخانم نداره توهم می تونی

باید کنی دستور خانم رو اطاعت
فرق نداره تو پیرمردی یا جوونی

با جون ودل کارهارو انجام بده آقا
مبادا تو کار خانوم موش بدوونی

روچارپایه اگه میری مواظبت کن
نیافتی پایین نشه قد تو کمونی

خودت باید بشوری فرشارو عزیزم
بیرون نمی تونی بدی با این گرونی

فکر عوض کردن اسباب واثاثو
بنداز بیرون از مخت،آخه نمی تونی

کمتر بزن غر تا کارا زودتر تموم شه
با غر کارارو به درازا می کشونی

دلت به این خوش باشه که آخرکاری
برای اهل خونه تو یه قهرمونی

هرچند که آخر کاری برات میمومنه
درد تو دست وپا وقامت کمونی

شعر:اسماعیل تقوایی
خلاصه
یا علی بن موسی الرضا(ع)

علی بن موسی، رضا جان من
مه بی بدیل خراسان من

هوای تو دارم طلب کن مرا
گدای توام، شاه وسلطان من

امیدم به احسان و جودت بود
نظر کن که خالیست انبان من

من از خردسالی رضایی شدم
بود مهر تو اصل بنیان من

خوش آندم که بیمار کویت شوم
کنی از ره لطف درمان من

زمانی که در مشهدت زائرم
بود بهترین عصر ودوران من

دل آرام وآرام روح منی
تو سامان حال پریشان من

نما قسمتم دیدن مشهدت
مه هشتیمن فروزان من

شعر:اسماعیل تقوایی

معدن عشق وصفا ومهربانی مادر است
بهر فرزندان همیشه یار جانی مادر است

می کشد سختی برای راحتی کودکان
بی تکلف،باتحمل،آسمانی مادر است

بهترین آغوش در عالم بود آغوش او
مامن خردی و پیری وجوانی مادر است

تا که ماند فصل عمر کودکانش در بهار
می کند ایام عمر خود خزانی، مادر است

آنکسی که گفته پیغمبر شود پیدا نمود
زیر پای او بهشت جاودانی مادر است

در میان کل نعمت های رحمان رحیم
بهترین نعمت که گشته ارمغانی،مادر است

کس نبیند کاش هرگز بودن بی بودنش
چون صفا بخش تمام زندگانی مادر است

شاعر : اسماعیل تقوایی
X