یا فاطمه الزهرا(س)
نشان مرگ در رویش عیان است
بمیرم همسرم زهرا جوان است

عنان چشمهایم دست من نیست
نگاهش می کنم اشکم روان است

زمانه روی بد برما نشان داد
بهار زندگانی ام خزان است

تمام خاطرات خوب من اوست
مرا سنگ صبوری مهربان است

برای حق من جانباز گشته
در این ره زخم پهلو ارمغان است

کنار بسترش بنشسته ام من
کنون ذکر مدامم الامان است

دگر تاب وتوان از دست داده
به آرامی مرا نجوا کنان است

علی،جان تو و اطفال خردم
که مادر بهرشان دل ناگران است

شبانه پیکرم در خاک بگذار
تمنایم زتو قبری نهان است

وصیتهای او جان ودلم سوخت
دلم خونین وچشمم خون فشان است

بمیرم، از علی تابوت خواهد
تمنایش مرا آزار جان است

زبسکه گفت او عجل وفاتی
اجابت را زسوی حق نشان است

کبوتر بچه هایش مانده برجا
کبوتر فکر ترک آشیان است

خدایا صبر برحیدر عطا کن
که تنها مانده، بین دشمنان است

شعر :اسماعیل تقوایی
سالروز ورود امام خمینی گرامی باد
امروز روز بازگشت یک امام است
هجران روح ا...با مردم تمام است

امروز دو با ده زبهمن ماه رفته
وارد به میهن رهبری والامقام است

آمد خمینی مقصد دلهای عاشق
ازجمله ی ایرانیان بر او سلام است

آمد فرشته، دیو از ایران گریزد
اولاد زهرا پایه ریز یک نظام است

آمد به هم ریزد نظام پادشاهی
ازسوی او جمهور اسلامی پیام است

ده روز چون بگذشت از روز ورودش
بوی خوش پیروزی ما در مشام است

با لطف حق جمهوری اسلامی ما
تا رجعت مهدی(عج) زهرا (س)مستدام است

شعر :اسماعیل تقوایی
دوباره بهمن آمد نور آمد

به یادم گاه عشق وشور آمد

مه بهمن مه پیروزی ما

مه آغاز دل افروزی ما

در آن ایام دلها کی جدا بود

به لبهامان فقط روح خدا بود

در آن ایام من را ما نمودیم

دری بر سوی آزادی گشودیم

به آن سالی که شد پنجاه با هفت

هراس از ظالمین از بین ما رفت

به لبهای همه ذکر علی بود

خمینی از برای ما ولی بود

چو روز دو وده از بهمن آمد

خمینی جان ما در میهن آمد

بیامد شام تیره روز گردید

همه ایام مابهروز گردید

جوانها جانفشانی ها نمودند

به بهمن شعرپیروزی سرودند


شاعر : اسماعیل تقوایی
 
یا فاطمه الزهرا (س)
بی تو ای فاطمه جان مانده به دنیا چکنم
رفته ای از کف من با غم فردا چکنم

جوجه گانت همه در هجر تو بی بال وپرند
طائر عشق علی گو تو که تنها چکنم

آشیان پر شده از ناله ی مادر مادر
بهر آرامششان ای گل طاها چکنم

حامی ام بودی واینک شده ام بی لشگر
بین میدان بلا بعد تو زهرا چکنم

همه گویند که بی فاطمه از پا افتاد
قوت زانوی من بی تو در اینجا چکنم

درد اگر بود مرا از طرفت درمان بود
ای که بودی به علی همچو مسیحاچکنم

دوست دارم که تسلا بدهم طفلانت
درد هجران تو را نیست تسلا چکنم

باشد اصرار زبعضی که مزارت بینند
با تقاضای چنین مردم رسوا چکنم

فاطمه شمع شبستان علی بودی تو
حال با خانه واین ظلمت شبها چکنم

کوثرم،زینب تو بانوی این خانه شده
خستگی در رخ او هست هویدا چکنم

تو گل سرسبد صحنه ی خلقت بودی
دست گلچین اجل برد به یغما چکنم

شعر:اسماعیل تقوایی
یا حجت بن الحسن(عج)

آیا شود ای دلبرم این جمعه بیایی
بر دیده ی هرمنتظری چهره نمایی

کافیست دگر هجر تو ای یوسف زهرا
وقت است زغیبت توکنی قصد جدایی

تو مصلحی و عالم ما چشم براهست
با لطف ظهورت همه اصلاح نمایی

باز آی، سفر کرده، به کنعان دل ما
با نور وجودت بده بر دل تو جلایی

با سر بدویم ار که نمایی تو اشاره
ارباب تویی ما همگان بر تو فدایی

بیمار توایم و تو طبیب همه جانها
دیدار تو بر خسته دلان هست شفایی

گم کرده بشر راه در این ظلمت دنیا
باید که بیایی و کنی راهنمایی

گوش همه منتظران هست مهیا
تا جمعه بیاید زسوی کعبه ندایی

ای کاش که این جمعه بود جمعه ی آخر
تا بهر ضعیفان برسد فصل رهایی

اسماعیل تقوایی

یا حسین(ع)
شب جمعه ست بیا چشم دلت باز نما
پرگشا تا حرم عشق، تو پرواز نما

مرغ دل را بنشان داخل بین الحرمین
به حسین بن علی عشق خود ابراز نما

تل زینب برو ویاد غم زینب کن
تو زیارت به دلی غم زده آغاز نما

شب جمعه ست یقین فاطمه(س) هم کرببلاست
دل خود با دل پراز غمش همراز نما

سر به شش گوشه ی مولا بنه وزاری کن
اوست ارباب،تو هم نوکری احراز نما

تا بگیری تو برات نظر بر حرمش
اشکها ریز ونیاز خودت ابراز نما

شاعر : اسماعیل تقوایی

بوی عزای فاطمه
برمشامم میرسد بوی عزای فاطمه
دل سرود غم سراید در رثای فاطمه

مرغ دل پر می زندبا ناله روسوی بقیع
تا خبر گیرد ز قبر در خفای فاطمه

فاطمیه آمد وگردیده دلهای همه
بار دیگر فاطمی ومبتلای فاطمه

باز آمد فاطمیه باز می آید بگوش
بین آن دیوار وآن در ناله های فاطمه

باز آتش می زند قلب محبان علی
کوچه وسیلی واشک مجتبای فاطمه

باز یاد شیعه آید دست حیدر بسته بود
اشک حیدر ریخت آنجا پیش پای فاطمه

مرتضی گریان گذارد برسر زانو سرش
خانه اش گردیده بی لطف وصفای فاطمه

زینبش یاد آورد ذکر دعای مادرش
مرگ خود را او طلب کرد از خدای فاطمه

دردهای فاطمه بعد از پدر شد پرشمار
شدشهادت مرهم درد وشفای فاطمه

فاطمیه آمد وشد وقت عرض نوکری
با امید لطف بانو بر گدای فاطمه

شعر:اسماعیل تقوایی



فاطمیه
فاطمیه دل بسوزد در عزای فاطمه
فاطمیه جان هر شیعه فدای فاطمه

فاطمیه قصه سیلی نامردی پلید
بین کوچه بر عذار حق نمای فاطمه

فاطمیه قصه مظلومی مولا حسن
آنزمانی که به کوچه شد عصای فاطمه

فاطمیه قصه جور وجفا بر کوثر است
قصه مسمار،آتش،ناله های فاطمه

فاطمیه قصه مظلومی یک شوهر است
ریزش اشک علی در پیش پای فاطمه

فاطمیه قصه زهرا وهجران پدر
آرزوی مرگ در ذکر ودعای فاطمه

فاطمیه قصه بی مادری کودکان
خانه داری کردن زینب به جای فاطمه

فاطمیه قصه غسل وکفن، دفنی غریب
اشک وآه یاور درد آشنای فاطمه

فاطمیه حسرت دیرینه ی هر شیعه ای
حسرت دیدار قبر در خفای فاطمه

فاطمیه داغ دیرینی به روی قلبهاست
کرده دلهای پریشان مبتلای فاطمه

فاطمیه پایه ریز داغهای کربلاست
ختم آن داغ حسین سر جدای فاطمه

شعر :اسماعیل تقوایی

X