چند بیتی طنر در باره معضل "موش"در تهران:
کوی وبرزن پر شده از موش ،پس کاری کنید
چهره تهران شده مخدوش ،پس کاری کنید
هر طرف هرروز بینی غش نموده خانمی
دیده موش وگشته او مدهوش ،پس کاری کنید
تا میان کوچه می آیی ببینی موش را
منتظر تا گیردت آغوش،پس کاری کنید
سخت می ترسم که ناگه وقت استحمام خویش
بنگرم موشی به زیر دوش،پس کاری کنید
ترس از آدم بمرده در وجود موشها
زین جهت آورده آدم جوش،پس کاری کنید
بر زمین تا پا گذارم جیغ موشی بشنوم
چون شده از موشها مفروش،پس کاری کنید
گربه ها از ترس این موشان فراری گشته اند
تا نخورده گربه ها را موش،پس کاری کنید
فیلم شهر موشها دارد حقیقی میشود
تا نبریدند از ما گوش،پس کاری کنید
گر همین منوال باشد سهم من باشد جنون
تا نرفته از سر من هوش،پس کاری کنید
شاعر:اسماعیل تقوایی
شیعَتُنَا المُتَباذِلونَ فى وِلایَتِنا، اَلمُتَحابّونَ فى مَوَدَّتِنا اَلمُتَزاوِرونَ فى اِحیاءِ اَمرِنا اَلَّذینَ اِن غَضِبوا لَم یَظلِموا وَ اِن رَضوا لَم یُسرِفوا، بَرَکَةٌ عَلى مَن جاوَروا سِلمٌ لِمَن خالَطوا؛
شیعیان ما کسانى اند که در راه ولایت ما بذل و بخشش مى کنند، در راه دوستى ما به یکدیگر محبت مى نمایند، در راه زنده نگه داشتن امر و مکتب ما به دیدار هم مى روند. چون خشمیگین شوند، ظلم نمى کنند و چون راضى شوند، زیاده روى نمى کنند، براى همسایگانشان مایه برکت اند و نسبت به هم نشینان خود در صلح و آرامش اند.
(کافى، ج 2، ص 236، ح 24)
تو یار منی دلبر ودلدار منی
بیمار توام تشته دیدار توام
تو جان منی شمع شبستان منی
حیران توام زنده ی احسان توام
خاتون منی دلبر موزون منی
مفتون توام واله ومجنون توام
معصوم منی گوهر مکتوم منی
محکوم توام عاشق محروم توام
دنیای منی خوش قد وبالای منی
شیدای توام عاشق رسوای توام
محبوب منی گوهر مرغوب منی
منصوب توام غم زده مغلوب توام
امداد منی روشنی یاد منی
فرهاد توام از نفس افتاد توام
گلزار منی رونق بازار منی
زنگار توام سخت هوادار توام
منظور منی در دوجهان حور منی
مهجور توام شمعک بی نور توام
طاووس منی نگار مانوس منی
محبوس توام همیشه کابوس توام
الهام منی یار گل اندام منی
اوهام توام شکار در دام توام
اسماعیل تقوایی
سلام
چند روز دیگه ماه محرم ماه عزاداری برای سالار شهیدان اباعبدالله حسین بن علی (ع)شروع میشه..حال وهوای شهرمون عوض شده ..هر کوچه وخیابون هییئتها دارن خیمه های عزاشون رو بر پا می کنند..مغازه های فروش سیاهی وپرچم عزا ی حسین پر رونق شده...بچه ها با طبل وسنج ویا با یه پرچم در خیابونا براه افتادن وبرا هیئتاشون پول جمع می کنند..خلاصه همه جا داره رنگ وبوی حسینی بخودش می گیره..به همین مناسبت وبا آرزوی توفیق همه شما در عزاداری برای ارباب بی کفنمون چند بیت شعر زیر رو تقدیم می کنم:
یواش یواش بوی محرم میاد بوی عزا وموسم غم میاد
عوض میشه چهره شهر دوباره شهر لباس شادیشو در میاره
هیئتیها مشغول جنب وجوشند همه میخوان لباس سیاه بپوشن
تکیه ها دوباره بر پا میشه وقف عزای پور زهرا میشه
قبض بدست بچه ها تو خیابون جمع میکنن پول برا هیئتاشون
تو تکیه،حسینیه،مسجدا بر پا میشه عزای خون خدا
بر پا میشه بساط نذر غذا به عشق مولا پسر مرتضی
همون پسر که عشق عالمینه ارباب سرجدای ما حسینه
به عشق مولا گناها کم میشه چشمای ما ابری وپرنم میشه
هر کی تو هر صنف ومرامی باشه محرمی نوکر نوکراشه
میگه حسین زندگیم فداته آرزومم دیدن کربلاته
کاش بودم وجونم فدات می کردم فدای کل بچه هات می کرد م
کاش بودم و به جای اون علمدار می بریدن دستامو قوم اشرار
کاش بودم وبه جای شیر خواره گلوم میشد خونی وپاره پاره
کاش بودم ومی خوردم هر زمونه به جای زینب ضرب تازیونه
کاش بودم وسرت جدا نمی شد دریای خون کرببلا نمی شد
من نبودم ولی حالا یارتم هر ساله یک ماهی عزادارتم
به یاد تو سینه وسرمیزنم هرجاکه با اسمته در می زنم
آرزوم اینه تو مه پر بلا حسین حسین بگم بیام کربلا
شاعر:اسماعیل تقوایی
سلام
تواین وضعیت فعلی ایران عزیز ما که دشمنان از همه طرف شیطنت می کنند این شعرمللک الشعرای بهار به نظرم جالب اومد که خدمتتان تقدیم می کنم:
هر که را مهر وطن در دل نباشد کافر است
معنی حب الوطن فرموده پیغمبر است
هر که بهر پاس عرض ومال ومسکن داد جان
چون شهیدان از می فخرش لبالب ساغر است
جوشن غیرت به برکن روز هیجا مرد وار
زن بود آن کس که در بند حریر وزیور است
گرد میدان وغا را توتیای دیده کن
گرد هیجا توتیای دیده شیر نر است
مردن اندر شیر مردی بهتر از ننگ فرار
کادمی را عاقبت سیل فنا در معبر است
گر بباید مرد باری خیز ودر میدان بمیر
مرگ در میدان به از مرگی که اندر بستر است
قتلگاه خویش را با دیده خواری مبین
زانکه آنجا قصر حورالعین وحوض کوثر است
باز بوی کربلا آید همی
کاروانی نینوا آید همی
شد محرم ماه سوگ عالمین
کربلا،خون خدا آید همی
گاه هجران حسین از زینبش
ماه سر ازتن جدا آید همی
روز عاشورا علی اکبرش
قطعه قطعه بر عبا آید همی
بین که عباس آن یل ام البنین
تا شود دستش جدا آید همی
اصغر شش ماهه آغوش رباب
خنده بر لب جانفدا آید همی
قاسم آن زیبای آل فاطمه
بهر مرگی با صفا آید همی
کودک ناز حسن عبداللهش
مست بوی کربلا آید همی
بین که مولامان حسین فاطمه
با رضای بر قضا آید همی
مادر غمها شود دخت علی
با صبوری بر جفا آید همی
باز آمد ماه غمهای خدا
فاطمه صاحب عزا آید همی
شاعر : اسماعیل تقوایی