به مناسبت سالگرد ورود امام خمینی رحمه ا..علیه به میهن

آب زنید راه را زینکه نگار می رسد
آمده ماه بهمن وشاه شکار می رسد
روز دوازده بود موسم وصل آمده
مژده دهید رهروان رهبر ویار می رسد
زیر قدوم پاک او گستره ای زفرش گل
فصل شتا بود ولی بوی بهار می رسد
گشته دیار وخاک ما خاک ودیارعاشقی
جان ومراد عاشقان پیر دیار می رسد
نهضت ما حسینی وپور حسین باشد او
نهضت ما به برکتش به اعتبار می رسد
لاله دمیده هر طرف از یم خون عاشقان
خمینی آن روح خدا به لاله زار می رسد
همره او تلاشها اوج رسانده می شود
برشه ظالم وطن وقت فرار می رسد
یه دهه از ورود او می گذرد به لطف حق
درخت انقلاب ما به برگ وبار می رسد
شاعر:اسماعیل تقوایی
یا امام رضا(ع)
در این روزای سرد دلتون رو با یاد امام رضا گرم کنید...

رضیع بودم وراضی شدم به نوکریت
به گوش خود بزدم حلقه ای زسروریت
دلم همیشه به دامت اسیر بوده شها
چومن اسیر ،جهانی به نقش دلبریت
همیشه مشکل خود را به پیشت آوردم
کرم نمودی وحل شد به دست حیدریت
امام رافت وپشت وپناه شیعه توئی
همه نشسته سر خوان بنده پروریت
رضا رضا شده آهنگ ضربه قلبم
کبوتر دل من جلد گنبد زریت
اسیردام گناهست آهوی دل من
ضمانتی بنما با ید پیمبریت
اگر که از در خود نا امید گردانیم
توسلی بزنم از طریق مادریت

: اسماعیل تقوایی
دسته ها :
تقدیم به همه مادران:

مادرم ای گل زیبای وجود
ای زخشنودی تو حق خشنود
ای که تجمیع صفات نیکی
زیر پای تو بهشت موعود
مادرم تاج سرم ای بانو
ای ترا راحتی من مقصود
مادر ای تکیه گه فرزندان
زاده از شیره جانت مولود
مادر ای مظهر آغوش خدا
دامنت حامل مردان عروج
مادرم معدن مهری وصفا
در کنارت همه روزم مسعود
گذری ازهمه چیزت مادر
بهر فرزند خودت برتو درود
طول عمرت زخدا می خواهم
عمربی بود تو باشد مردود

شاعر : اسماعیل تقوایی
هر زمانی یار من شانه بر گیسو زند
بر رخ مهسان خود نقشی از جادو زند
نور چشمانش دهد روشنی بر جان من
بر ستاره بی گمان چشم او پهلو زند
تیر مژگان تا نهد بر کمان ابروان
قلب من باشد هدف بر هدف نیکو زند
تاکه می خندد به من خنده ای دندان نما
ازمیان هردو لب گوهران سوسو زند
راه رفتن را نگو دلبرانه دلفریب
او خرامان می رود طعنه بر آهو زند
گرد راهش را کنم توتیای چشم خویش
چشم بیمار مرا اینچنین دارو زند
اسماعیل تقوایی
ازتودلگیرم که دایم بی وفایی می کنی
درکنار من فقط فکر جدایی می کنی
هرچه من افتادگی را پیشه کردم لیک تو
درمقابل با اذیت خود نمایی می کنی
تا که می خواهم نشینم لحظه ای درپیش تو
زود برخیزی وقصد جا بجایی می کنی
نقطه ی ضعفم بود اخم تو ای جانانه ام
زین جهت با صورتت قدرت نمایی می کنی
هستی ام را با محبت پیش پایت ریختم
لیک در پاسخ تو حس نارضایی می کنی
اینهمه آزار عاشق بی گمان نبود روا
فکر کن یک دم که کار ناروایی می کنی
عاشق آزاری ندارد نیک فرجامی زپی
با محبت بر دلم فرمانروایی می کنی
اسماعیل تقوایی
یا فاطمه الزهرا(س)
سالها حسرت دیدار مزارت داریم
سالها بهر تو چون ابر بهاری باریم
سالهافاطمیه سوگ وعزا می گیریم
بر سر وسینه زنان دل به غمت بسپاریم
سالها قصه کوچه، درآتش زده را
نسل درنسل به لوح دلمان بنگاریم
سالها لعن کنیم عامل آن سیلی را
سالها غربت حیدر به نظر می آریم
سالها ناله جانسور تو آید بر گوش
خون دل خورده زآن ضربه وآن مسماریم
سالها شهر مدینه خجالت زده است
عمل مردم این شهر به خاطر داریم
سالها گوشه ای از تربت آنجا از توست
ولی از مدفن پاک تو خبر ناداریم
عاقبت قبر تو مهدی به همه بنماید
زینجهت منتظر مقدم آن دلداریم
اسماعیل تقوایی
دسته ها :
در چارگوش قلبم شش گوشه ات نشسته
جایی دگر برای چیزی دگر ندارم
با هر تپش دل من ذکر حسین گوید
جز کربلا به جایی قصد سفر ندارم
بر درگه بزرگان باید که هدیه آورد
من هدیه جز دل خون،چشمان تر،ندارم
قسمت نما برایم دیدار کربلا را
بر آتش جهنم جز این سپر ندارم
اسماعیل تقوایی

سلام

حتما شما بارها این ضرب المثل رو شنیدیدکه می گن ..فلانی"گرگ باران دیده ست"..

یعنی آدمیه که تجربه داره وحواسش جمعه...

جالبه بدونید این ضرب المثل رو همه ما غلط بیان می کنیم.

اصل ضرب المثل اینه:"گرگ بالان دیده"

اگهلغت نامه دهخدا رو نگاه کنید می بینید بالان به معنی تله ست وگرگ بالان دیده هم یعنی گرگی که یکبار در تله گرفتار شده وبرای  دفعه بعد حواسش جمعه..

بیایید ازین به بعد این ضرب المثل رو درست بگیم...یعنی میشه؟؟

دسته ها :

فرا رسیدن ماه بهمن گرامی باد

بهمن آمد ماه شادی وسرور
ماه رجعت کردن موسی زطور
ماه پیوند شهیدان با خدا
منفجر گردیده دراین ماه نور
انفجار نور یعنی انقلاب
انقلابی برعلیه ظلم وزور
وجه اسلامی اساس انقلاب
اصل دیگر رهبری از راه دور
ماه بهمن شد بیامد دروطن
فاتح دلها خمینی صبور
آمد وشوری دگر رازد رقم
هیبتش چشم حریفان کرد کور
چون گذشت از رجعت او یک دهه
سرنگون طاغوت از تخت غرور
شکر ایزد بعثتی دیگر رسید
عصر اسلامی بیامد در ظهور

شعر : اسماعیل تقوایی

با حجت بن الحسن...عجل علی ظهورک

چشمم به ره ومنتظرم تا که بیایی
آیی و به پایان برسد فصل جدایی
جارو بزنم با مژه ها مردم چشمم
با اشک بشویم که در آن جلوه نمایی
تا جمعه بیاید ضربان دل زارم
با یاد تو بالا رود ای روح خدایی
آن جمعه واین جمعه وهر جمعه دیگر
درقلب همه منتظران هست رجایی
خوانند همه ندبه وفریاد بر آرند
تا اینکه کرم کرده واز پرده در آیی
با العجلم می رود این عمر به پایان
تا دیر نگشته بنما ذکر دعایی
تعجیل فرج کن طلب از خالق هستی
بازآکه فراهم شود اسباب رهایی
اسماعیل تقوایی
عزای معصومه آن دخت جوان آمده
مرغ دل شیعیان چه نوحه خوان آمده
سیه بپوشیده قم به سوگ آن حضرتش
مشهد پاک رضا به سر زنان آمده
سوی خدا پر کشید فاطمه دیگری
موسی کاظم نگر گریه کنان آمده
سخت بود این عزا بر همه آل علی
حضرت زهرا نگر مویه کنان آمده
گرم عزاداریند جمله ی اهل ولا
نگر به مولا رضا که میزبان آمده
خون به جگر دارد او زهجر خواهر به دل
بهار معصومه اش رو به خزان آمده
رضا حسین باشد وخواهر او زینب است
دوباره از کربلا سخن میان آمده
به کربلا خواهری داده برادر زدست
به قم برادر نگر سینه زنان آمده
اسماعیل تقوایی
X