آخر سال وقتی که اسفند میاد
هی نفس مرد خونه بند میاد

یادش میاد که ماه آخرینه
اسفند بره بهار به جاش میشینه

باید باشه فکر خونه تکونی
با زحمتش پیر بشه تو جوونی

عیالشم هی می گیره بهونه
جنسای نو میخواد برای خونه

بادش میاد چند روز دیگه عیده
با یاد اون رنگ رخش پریده

یادش میاد رخت و لباس خریدن
توی بازار به هر طرف دویدن

یادش میاد قیمت نقل و آجیل
قیمت پرتقال و سیب و ازگیل

یادش میاد پولای تا نخورده
به اسم عیدی به همه سپرده

با اینهمه خرجی که آقا داره
عیدی دولتش ششصد هزاره

ششصد هزار کجارو پر میکنه
جاده ی زندگی رو سر می کنه

جاده سره با سر زمین میخوره
امیدشو از زندگی میبره

با کوشش دیدگان وبا رای دلم
در حوزه عشق منتخب گردیدی
قلبم صنما به نام تو داغ زدم
زان لحظه دیدمت مرا خندیدی
پرونده انتخاب من شد بسته
تو اول وآخری وهم جاویدی
اسماعیل تقوایی
اسب نادانی به هنگام جوانی تاختم
در قمارزندگانی عمر خود را باختم
عمر بگذشت وندارم توشه بهر آخرت
کاش می شد زندگانی را زنو می ساختم
اسماعیل تقوایی
به مناسبت ایام خانه تکانی


خانه را باید تکانی قلب خود را نیز هم

خانه از گرد وغبار وقلب از هر کینه ای

خانه را با آب ودل را با محبت باز شوی

خانه گرددپاک وقلبت همچنان آیینه ای
اسماعیل تقوایی
سال نو در راه باشد دوستان
وقت سرسبزی باغ وبوستان

چند روزی قبل هر سال جدید
خانه را باید تکانندی شدید

طیق معمول همه کاشانه ها
سالها باشد روال خانه ها

خانه را باید تکان، مردان دهند
درره پاکی خانه چان دهند

زن بگوید این عمل مردانه است
در توان شوهری جانانه است

من مطیعم همسر دردانه را
بار دیگر می تکانم خانه را

می کشم صد کهنه بر دیوارها
جنس کهنه می دهم سمسار ها

رنگ بنمایم در با پنجره
سرفه ها آید مرا از حنجره

فرشها را می نمایم شستشوی
در خیابان وکنار آب جوی

آنقدر کاشی بسابم این زمان
تا شود قدم به مانند کمان

در تمام مدت انجام کار
همسرم باشد کنارم بیقرار

بیقراریش یرد از من قرار
او بگیرد دائما ایراد کار

می کشم آه ونگاهم می کند
خارج از چاله به چاهم می کند

الغرض صد گونه سختی می کشم
ره بسوی تیره بختی می کشم

در دعایم خواهم از پروردگار
سال نو دیگر نزاید روزگار
اسماعسل تقوایی
اسماعیل تقوایی
دسته ها :


فاطمیه می کنم یاد مدینه
یاد آن در ،ضربه  ی مسمار وسینه
یاد آتش بر در بیت خدایی
یاد مظلومی بانویی حزینه
یاد آن بی حرمتی های فراوان
بر سفارش کرده ی شاه مدینه
یاد آن فریاد ادرک فضه ای که
آمد از حلقوم یاس بی قرینه
یاد کوچه یاد آن دست حرامی
صورت نیلی شده از روی کینه
یاد مولا حیدر ودستان بسته
یاد اشکش از غم بازو وسینه
یاد زهرا یاد آن غسل شبانه
گریه طفلان با سنی کمینه
فاطمیه اول غمهای زینب
فاطمیه کربلا را شد زمینه

شاعر : اسماعیل تقوایی
یا فاطمه الزهرا(س)

چه سازم با فراغت جان حیدر
بسوزم من زداغت جان حیدر

زکوی وبرزن شهر مدینه
بگیرم من سراغت جان حیدر

چراغ عمر من بودی تو زهرا
شده بی سو چراغت جان حیدر

بیا جانا دوباره حامی ام شو
نما باما رفاقت جان حیدر

زبسکه کودکان زاری نمایند
علی را رفته طاقت جان حیدر

به روی بسترت زینب فتاده
میان آن اتاقت جان حیدر

زند این خاطره آتش به جانم
به مردن اشتیاقت جان حیدر

یل خیبر شکن بعد توزهرا
شکسته شد زداغت جان حبدر

شاعر : اسماعیل تقوایی
دسته ها :
دلم به یاد مدینه بهانه می گیرد
به گوشه ای زبقیع آشیانه می گیرد

کبوتر دل من پرزنان بروی بقیع
سراغ قبر کسی مخفیانه می گیرد

سراغ قبر کسی کو عزیز طاها بود
کسی که دفن شده او شبانه می گیرد

عزای فاطمه گشته کمان سوگ وعزا
به تبر غصه دلم را نشانه می گیرد

دلم زکودکیم داغدار زهرا(س) شد
به یاد ضرب در وتازیانه می گیرد

برای همرهی مرتضی ،زورق دل
به ساحل غم مولا کرانه می گیرد

به سوگواری مهدی(عج) به ماتم مادر
لهیب غم زدل من زبانه می گیرد

شاعر : اسماعیل تقوایی
به بستر خفته زهرا ،جان حیدر
کتاب عمر او درفصل آخر
وصیت می کند بر همسر خویش
دگر مرگ خودش را کرده باور
پسر عم عزیزم گوی بر من
که آیا بر تو بودم نیک همسر
شنید این گفته اش مولای مظلوم
روان شد اشک حون از دیده تر
سر زهرا (س)به روی سینه بگذاشت
صدف در بر گرفتی نیک گوهر
سخنها گفت زهرا با حبیبش
که بر قلب حبیبش بود آذر
علی جان شب مرا غسل وکفن کن
بپا گردان تشییعی محقر
نمی خواهم به تشییعم بیایند
ستمکاران بر دخت پیمبر
علی ،جان تو و اطفال خردم
سفارش می کنم بر گیر همسر
علی جان می روم فکر من اینست
چه می سازی تو با این قوم کافر
رسید هنگام تشییع جنازه
علی همراه با اطفال مضطر
عقیل وفضه وعمار ومقداد
زبیر،عباس،سلمان وابوذر
غریبانه به گورستان سپردند
یگانه کوثر ومحبوب داور
چه باشد پاسخ اهل مدینه
به بابای عزیزش روز محشر
گذشته قرنها از روز دفنش
بود مخفی مزار پاک کوثر
خدایا کی شود مهدی(عج)بیاید
نماید فاش برما قبرمادر
اسماعیل تقوایی
X