سوم شعبان وزمانه خندان است
چرا که میلاد خسرو خوبان است

به عرش حق بنگر سرور وشادی را
مدینه را بنگر بسی چراغان است

نزول رحمت حق  به خانه ی حیدر
به مقدم پسرش شکوفه باران است

حسین خون خدا،نواده ی طاها
بیامد وفطرس زشوق گریان است

جوان اهل بهشت کشد غریو از شوق
حسین(ع) در جنت سید ایشان است

فرشتگان سبقت زهمدگر گیرند
  تلا ششان سیر ،لقای جانان است

قلوب ما شاداست به روز میلادش
امید ما لطف شه شهیدان است

شاعر : اسماعیل تقوایی

به سوم مه شعبان مدینه پر نور است
بساط جشن به درگاه داوری جور است
قدم زند به جهان دومین گل زهرا
برادرش حسن از این قضیه مسرور است
فرشتگان خدا بهر تهنیت آیند
ببین که فطرس بشکسته بال منصور است
حسین خوانده ورا  جد او به نام اکنون
و این زسوی خدایش به وحی دستور است
به روز سوم شعبان بیامده  ماهی
که چشم دشمن دین از تلاء لوءش کور است
برای جمله جوانان جنتی آقاست
به جانفشانی در راه دین مشهور است
بگفت رسول خدا،او زمن ،من از اویم
ودوستدار حسین با خدای محشور است
حسین خون خدا باشد وزخون حسین
درخت دین به ابد برقرار ومعمور است
به زادروز حسینی دلم بسی شاد است
زیارت حرمش آرزوی منظور است
کبوتر دل من با هوای شش گوشه
درون سینه به عشق حسین مهجور است
به روز سوم شعبان خدا تبارک گو
به آفرینش مخلوق خویش مغرور است
به روز سوم شعبان گذار جن وملک
به کربلا فتد وگاه شادی وشور است
به روز سوم شعبان به کربلا آید
امام ما که رخش در نقاب مستور است
به روز سوم شعبان خدا نصیبم کن
زیارت حرم آنکه وتر موتور است

شاعر : اسماعیل تقوایی

شجر پاک ولا باز ثمر آورده
فاطمه(س)بهر علی ناز پسر آورده
ماه شعبان رسول مدنی گردیده
سومش حق به جهان قرص قمر آورده
همچو عیسی به سخن آمده با مادر خود
مادرش شاد که دردانه گهر آورده
فطرس سوخته پر آمده دیدار طبیب
تازه مولود شفایش به نظر آورده
پیش پیغمبر ما آمده جبریل امین
نام زیبای حسینش به خبر آورده
کائناتند به رقص آمده با نام حسین
رقصشان در دل شب صبح سحر آورده
ناز اقدام حسینش خداوند لطیف
دوره ی دوزخ سوزنده به سر آورده
می شود سرور آزاده ی ابنای بشر
سهم خون تا به ابد فتح وظفر آورده
حق تداوم بدهد نسل امامت با او
بهر نه ماه ولا  نیک پدر آورده
باحسین شهد شهادت بشود شیرین تر
بهر این شهد خدا پاره شکر آورده
هرکسی پیرو این مرد خدایی باشد
بهر باران گنه نیک سپر آورده
شیعه اش مفتخر نوکری ارباب است
سند نوکری اش دیده ی تر آورده
روز شادی طلب از مهدی زهرا هنر است
عیدی از بهر همه اهل هنر آورده

شاعر : اسماعیل تقوایی

فرا رسیدن ماه شعبان ماه شادی وسرور مبارکباد

در حدیث آمد رسول موتمن
گفت باشد ماه شعبان ماه من

حاملان عرش اکرامش کنند
چون رسد در عرش اعلامش کنند

هرکه در این مه بگردد روزه دار
یاری من کرده، باشد رستگار

در مه شعبان بهشت آذین شود
ازدیاد رزق اهل دین شود

ماه شعبان موسم بخشایش است
روح مومن در پی پالایش است

ماه شعبان ماه شادی وسرور   
ماه  میلاد شریف پنج نور

روز سوم خانه ی مولا علی(ع)
گشت از نور حسینی منجلی

پنجمین معصوم وهم سوم امام
بر شهیدان اسوه ی ناب وتمام

روز چارم زاده ی ام البنین
ماه زیبای علی روی زمین

آمد وحس بوی عطر یاس شد
نامش از سوی پدر عباس شد

اوابوالفضل وبسان حیدر است
روز عاشورا امید لشگر است

روز پنجم روز شادی حسین(ع)
چون خدا داده به او نور دو عین

سیدی باشد برای ساجدین
زینت اهل عبادت اهل دین

چونکه روز یازده از ماه شد
یوسف لیلا برون از چاه شد

او شبیه جد خود پیغمبر است
نام زیبایش علی اکبر است

نیمه ی شعبان به بیت عسگری
آمده دنیا یگانه گوهری

عرشیان وفرشیان گرم سجود
یوسف زهرا بیامد در وجود

نام او همنام جد اطهرش
مهدی ودست خدایی یاورش

او یگانه منجی عالم بود
بر امامان آخر وخاتم بود

این گل نرگس حی وحاضر است
کارهای پیروان را ناظر است

آتش هجرش شرر بر جان ما
کاش گردد لحظه ای مهمان ما

در دعا خواهیم از پروردگار
ماه ما گردد عیان در روزگار

شعر : اسماعیل تقوایی

مبارک باد شعبان معظم

مه خاص رسول ا..خاتم

مه الطاف نیکوی خدایی

ببارد بارش رحمت دمادم

مسلمانی که شعبان روزه دارد

شفیع اوست پیغمبر مسلم

به شعبان باز درهای بهشتی

شود مسدود درهای جهنم

کند اعطا برای کار نیکو

خدا اجری مضایف را فراهم

مه شعبان مه شادی شیعه

مه میلاد خمسه نور اعظم

حسین(ع)عباس(ع)و هم مولای سجاد

علی اکبر(ع) سپس منجی عالم

موالید مه شعبان نموده

دل اهل ولا را شاد وخرم

خداوندا به حق پنج نورت

به حق مهدی آن مولای خاتم

عطا کن سرفرازی بهر شیعه

به تعجیل ظهور آن مکرم

اسماعیل تقوایی

سالها منتظر هستیم بیایی جانا
دیدگانی هوس خاک قدومت دارند
درفراغ تو چو فرمان بدهد دلهامان
ملتمس بهرظهور توفراوان بارند
ای که آمال همه منتظرانی بازآ
شیعیان در غم هجر تو به حالی زارند
اول هفته به یادتو و آن جمعه ی ناب
بذرامید ظهور تو به دل می کارند
هفته ها می رود وباز زتو نیست خبر
یوسفا چشم براهان تو در بازارند
سالها هست که این واقعه تکرا رشده
عاشقانت همگی عاشق این تکرارند
حسرت سیر رخت بر دل بسیاری ماند
نام زیبات به لب برده وجان بسپارند
حسرت دیدن رویت به دل ما مگذار
زود بازآ که همه منتظر دلدارند
اسماعیل تقوایی
بعثت پیامبر
چهل ساله مردی به غار حرا
بود غرق راز ونیاز ودعا
چهل ساله مردی که در شهر خود
امین است ولایق به مدح وثنا
به مکه که پر بود از مشرکین
بری مانده بوداو زشرک وخطا
حرا مامنی بود از بهر او
که دوراز خلایق بجوید خدا
ازین روی لایق شد از سوی حق
که برمردمان باشد او مقتدا
رجب بود وایام پایانی اش
حرا شد زانوار حق باصفا
زسوی خدا جبرییل امین
بیامد واورا بدادی ندا
بخوان ای محمد(ص)،محمد(ص) بخوان
بخوان نام خالق، تو نام خدا
ازین پس تو برخلق پیغمبری
وتاج رسالت تورا شد عطا
بدینگونه اسلام آمد پدید
که از شرک سازد جهان را رها
به پایان برد ظلم دخترکشی
برد بت پرستی بسوی فنا
بیامد که یکسان شود مرتبه
سیاه وسفید وغنی وگدا
بیامد که تقوا شود شاخص و
کرامت شود مسلمین را جزا
بیامد که پیغمبر حق دهد
به خلق عظیمش جهان را صفا
بیامد که دنیا شود مفتخر
که دارد ولی خدا مرتضی
بیامد که کل زنان جهان
بنازند بر یکه خیرالنسا
در این راه قرآن مددکار شد
کتاب هدایت،دوا و شفا
بود جای شکر فراوان ،اذان
به کل جهان باشد اندر نوا
مسلمان کنون عید بعثت بود
دراین روز شادی بگو مرحبا
بگو بر پیمبر وهم آل او
فراوان درود وفراون ثنا
اسماعیل تقوایی
عید مبعث پیامبر(ص)مبارک باد

عرب در جهل کامل غوطه ور بود
درخت کفرشان هم بارور بود

همه سرگرم شرک وبت پرستی
ودختر خار بر چشم پدر بود

به زیر خاک زنده دفن دختر
برای هر عرب نوعی ظفر بود

در این احوال تقدیر الهی
معین کردن دینی دگر بود

برای امر ابلاغش خداوند
به دنبال رسولی دادگر بود

میان مردم آن روز مکه
محمد(ص)نزد او محبوبتر بود

چهل سالی زعمرش می گذشت و
محمد شمس ومکه چون قمر بود

رسید آن لحظه ی موعود ،در غار
محمد (ص)غرق نجوایی دگر بود

به ناگه جبرئیل آمد کنارش
نبوت را برایش خوش خبر بود

بگفتا ای رسول ا...اقرآ
به نام آنکه خلقت را اثر بود

بدینسان بعثتی آمد پدیدار
که آنرا عدل وحق جوئی ثمر بود

پیمبر شد رسول دین اسلام
که آخر دین رب دادگر بود

برای مسلمین عید است اینروز
بر ایشان مطلع فتح وظفر بود

شعر : اسماعیل تقوایی
یا مهدی.. ...

حاضرم صدبیستون را برکنم فر هاد وش
تاکه شیرین گردد از دیدار رویت کام من
حاضرم مجنون صفت در هجررویت جان دهم
تا که خوانی در صف عشاق نیکت نام من
منتظر باشم که آیی از می وصلت دهی
سالها باشد که خالی مانده جانا جام من
نیستم لایق به وصلت لیک دارم آرزو
ازخطایم بگذری تا خوش شود فرجام من
روز وشب دارم دعا در امر تعجیل ظهور
شافعم شو استجابت گردد این پیغام من
اسماعیل تقوایی

ای امام هفتمین شیعیان
ای اسیر محبس عباسیان
ای که افتادی به گرداب بلا
ای به جور دشمن دین مبتلا
ای به خفاشان حاکم همچو نور
چشمشان ازنور اعجازتو کور
حاکمان قدر تو را نشناختند
در مصاف با تو خود را باختند
چاره این دیدند زندانت کنند
قصد بر بگرفتن جانت کنند
ای غریب محبس بغدادیان
سالها زندانی آن جانیان
بوالحسن موسای کاظم نام تو
عاقبت زهر جفا در کام تو
سندی شاهک تورا مسموم کرد
شیعه را از فیض تو محروم کرد
دور بودی ازرضا ودخترت
کس نیامد وقت آخر در برت
ای بخود پیچیده از درد جگر
این چنین مرگی برایت شد ظفر
جان غریبانه بدادی چون حسین(ع)
پیکرت مدفون شده در کاظمین
قسمت ما کن که زوارت شویم
روز مرگ تو عزادارت شویم

شاعر : اسماعیل تقوایی

سالها زندانی زندان هارون بود او
راه دشواری برای حفظ دین پیمود او

هر که از عباسیان آمد ورا آزار داد
یا به زندان بود یا در خانه اش محدود او

سالها در غربتش زندانی بغداد بود
راه تازه در مصاف دشمنان بگشود او

سندی شاهک در آخر گشت زندانبان او
دشمنی غدار بر موسای کاظم(ع) بود او

در همان زندان بشد مسموم زهر کینه ها
بعد عمری رنج وزندان عاقبت آسود او

ابن صادق،عبد صالح،باب حاجت های ما
با دلی خون کرد با دنیای دون بدرود او

تسلیت باد این مصیبت بر رضا(ع) هشتم امام
سالها در حسرت دیدار بابا بود او

سر سلامت گوبه مولامان امام آخرین
حضرت صاحب که خصم دین کند نابوداو

هرچه خواهی شیعه از باب الحوائج کن طلب
چون که باشد مظهر لطف وامیر جود او

شعر : اسماعیل تقوایی
X