شب یلدا

باز دوباره شب یلدا شده

در همه جا ولوله بر پاشده

جلوه ی هندونه چه زیبا بود

بین همه میوه چه آقا شده

خوذدن آجیل در این شب روا

موسم شیرینی وحلوا شده

در شب یلدا که درازین شب است

دور همی ها به درازا شده

گر همه گوشی به کناری نهند

گفت وشنود همه زیبا شده

یکطرفی گرم لطایف شویم

سوی دگر طرح معما شده

آخر پاییز همین امشب است

شمردن جوجه تقاضا شده

چاشنی صحبتمان شب چره ست

مختلفش تو ی شکم جا شده

فکر بود خوردن وهم ذکر ما

وسعت هر معده چو دریا شده

خوان غذا وقت سحر گستریم

بین دل ودیده چه دعوا شده

دل هوس جوجه،خورش با کباب

دیده پی مرغ ومسما شده

کم بود این معده شود منفجر

پر ز دارازی و ز پهنا شده

قدرت حرکت به کسی نیست ،نیست

بر رخمان خواب هویدا شده

بی متکا بی تشک وبی پتو

هرکه به چرتست ومهیا شده

وای..شب چله ی ما چون گذشت

این شب ما با شکم احیا شده

شاعر:اسماعیل تقوایی
 
میلاد پیغمبر(ص)مبارک باد

در سال عام الفیل شد شادان زمین و آسمان

در هفده ماه ربیع شد زاده یک در نهان

شادی کنان هفت آسمان ،خورشید خندان همچو ماه

انجم به رقصند وطرب، اندر میان کهکشان

ایوان کسری آمده تا که خراب او شود

آتشکده خاموش شد در مقدمش شادی کنان

بتها همه بر روی خود روی زمین افتاده اند

دریای ساوه اینزمان، از آب نا دارد نشان

مکه چراغانی شده، آید صدای هلهله

عبد المطلب جد او، دارد فراوان میهمان

بنگر که مامش آمنه قرص قمر دارد به کف

کز طلعت نورش شده روشن زمین وآسمان

گشته محمد نام او از سوی جدش منتخب

ریزند پیش پای او، گلهای شادی عرشیان

هم مصطفی واحمد ومحمود عالم می شود

باشد امین ومکه از، یمن وجودش در امان

آمد به دنیا آنکه در خیل رسل خاتم شود

می آورد اسلام را از بهر عالم ارمغان

قرآن کتاب دین او،قول خداوند کریم

هرکس زقرآن دور شد افتدبه خسران وزیان

اسلام آمد تا بشر، از جهل خود آید برون

مومن شود بر قدرت، یکتا خدای مهربان

اسلام آمد  بر جهان رنگ عدالت را زند

در بین مردم آورد اخلاق نیکو را عیان

اسلام آمد تا شود تقوای ما میزان ما

تا هر مسلمان گیرد از، نفس بداندیشش عنان

در روز میلاد نبی جشن وطرب باشد بپا

هر جا که از اسلام او، در این جهان باشد نشان

اسلامیان آیید تا، آوای وحدت سر دهیم

حبل خدا گیریم تا، اسلام باشد جاودان

شاعر : اسماعیل تقوایی

میلاد امام صادق(ع)

هفده ماه ربیعست ومدینه غرق نور است

بهر میلاد پیمبر شهر در شادی وشور است

بیت مولا حضرت باقر چراغان است زین رو

همزمان ازبهر میلادی دگر غرق سرور است

حق عطا کرده پسر بر پنجمین ماه ولایت

وز طلوع ماه رویش آسمانها غرق نوراست

نام او جعفر بود کز سوی پیغمبر رسیده

صادق است وبا وجودش ،صدق در اوج ظهور است

او ابا عبدا...وفاضل هم لسان الحق وصابر

عالم آل محمد(ص)بوده مولایی فکور است

دین جدش راکند احیا با علم الهی

با تلاشش شبهه ها از پیکر اسلام دور است

عالمان گردند جمله وامدار علم صادق

دشمن دین روبرویش جاهلی ناشی وکور است

شیعه را از بعد مولا،جعفری مذهب شمارند

این لقب هر شیعه ای را علت فخر وغرور است

روز عید است وزمهدی عیدی خود را طلب کن

عیدی ما شیعیان تعجیل در وقت ظهور است

شاعر : اسماعیل تقوایی

خلاصه
میلاد پیغمبر(ص)

نگر زمین وزمان را که نور باران است
تمام انس وملک شادمان وخندان است
به روز هفدهم وجمعه در ربیع یکم
جهان به شوق،پذیرای روح ایمان است
به مکه کار بنی هاشم است شادی وشور
سرای عبد مطلب وفور مهمان است
گرفته آمنه بر دست کودکی زیبا
که جان عالمیان پیش پاش قربان است
بیامدست به دنیا به سال عام الفیل
عطای بر بشریت زسوی یزدان است
محمد است به نام و امین مکه شود
سبب به رجعت از کفرشان به ایمان است
به یمن مقدم او شد خموش آتشگاه
به لرزه کنگره ی کاخ شاه ایران است
ختام جمله رسل باشد و زسوی خدا
پیام آور حق بهر هر مسلمان است
به انتشار مسلمانیش تلاش کند
سلاح،خلق نکو و کتاب قرآن است
جهان تشنه کند از حقایقش سیراب
به دردهای بشر او طبیب ودرمان است
به زادروز پیمبر الا مسمانان
تلاش در ره وحدت اساس وبنیان است
به ریسمان خداچنگ را بباید زد
تفرقات عبور ازمسیر شیطان است

شاعر : اسماعیل تقوایی
آغاز ولایت امام زمان

نهم ماه ربیع آمده دل شادان است
روز آغاز ولی گشتن یک جانان است
ماه تابان حسن(ع)حضرت مهدی امروز
آخرین حلقه زآن سلسله خوبان است
خردسال است ولی صاحب علم لدنی
مدعی پای به گل مانده بسی حیران است
وعده حق محقق بشود با مهدی(عج
بر ضعیفان جهان عاقبت او سلطان است
ریشه ی ظلم زند بذر عدالت کارد
ذوالفقاری به کفی ،دست دگر قرآن است
در پس پرده ی غیبت بود این ماه خدا
ناظری هست که از دیده ی ما پنهان است
سالیانی ست که هجران زده باشد شیعه
ندبه خوانی کند ومنتظر پایان است
یا رب آن یار سفر کرده به ما باز رسان
درد هجران  زده را دیدن او درمان است

شاعر : اسماعیل تقوایی

یا امام حسن عسکری(ع)

ربیع اول آمده شور عزا بپا شده
به روز هشتمین آن،سامره کربلا شده
خانه ی عسکری بود،غرق عزا زهجراو
امام شیعه در ره خدای خود فدا شده
باز دگر امامی وزهر جفای دشمنان
دوباره خونجگر کسی زنسل مرتضی شده
وقت رحیل بوده او به موسم جوانیش
زجور ظالم زمان به مرگ خود رها شده
به وقت مردنش بسی، مهدی خود صدا زده
ابن رضا شهادتش چوجد خود رضا(ع)شده
رفته کنار پرده غیبت صاحب الزمان
نماز میت پدر با پسرش ادا شده
روز شهادتش رود کفتر دل به سامرا
همره صاحب الزمان گرم غم وعزا شده
شعر:اسماعیل تقوایی
شهادت امام حسن عسکری(ع)تسلیت باد

هشتم ماه ربیع وسامرا غرق عزا شد
قلب شیعه داغدار رحلت ابن الرضا شد
زهر کین معتمد آتش به جان عسکری (ع)زد
او به هنگام جوانی کشته ی راه خدا شد
گشت هنگام نماز میت مولای مظلوم
حضرت مهدی زغیبت آمد وگرم ادا شد
یازده گوهر برفت از گوهرستان امامت
وقت نور افشانی آن آخرین ماه ولا شد
ادعای جعفر کذاب نقش آب وزان پس
شیعیان را حضرت مهدی(عج)امام ومقتدا شد
با دلی آکنده از غم غائب از هر دیده ای شد
مجلس سوگ پدر در قلب مولامان به پا شد
شد امام عسگری مدفون کنار قبر بابا
سامرا نقشی به قلب جمله ی اهل ولا شد
سالها بگذشت وداغی تازه بر مهدی(عج)بیامد
بارگاه جد وبابا یش خراب از کینه هاشد
نغمه عجل ظهورک شیعه شام وروز گوید
کاشکی این جمعه بینم،حاجت شیعه رو اشد

شاعر : اسماعیل تقوایی

جمعه ای دیگر

شده جمعه ای دگر ای" در" در صدف نهانم
زصدف برون بیا وبنواز روح وجانم
به تمام هفته هایی که بدون تو گذر شد
به سحرگهان جمعه به فغان وندبه خوانم
سپری شدست عمرم به فراغ جانگدازت
تو بیا ونه قدم را صنما به دیدگانم
زبرای دیدن آن رخت ای عزیز رهرا(س)
بدهم تمام عمرم که دمی کنی عیانم
شب جمعه ها به سجده همه ی دعام این بود
که ظهور خود به جمعه بدهی تو ارمغانم
اسماعیل تقوایی
مولای غریب

امن یجیبی خوانده مولا،شد روانه
مهمان مامون بود آن در یگانه
از او پذیرایی به زهر کین نمودند
مهمان نوازیشان عجیب وظالمانه
مولا رضا بر سر عبایش را کشید و
با حال زاری شد روانه سوی خانه
چون مرغکی تنها به دام زهر افتاد
پر شد زسوز ناله ی او آشیانه
می زد بال وپر بروی خاک حجره
فریاد یارب بر لب او شد ترانه
تنهاوبیکس، دور از اهل وعبالش
جان می دهد مردی غریب ومخفیانه
یاد جوادش کرد وروسوی مدینه
گفتا بیا جانا کنارم این زمانه
آمد جواد و سر گرفتش روی زانو
قلبش به تیر هجر بابا شد نشانه
اینجا پسر زانو گرفت راس پدر را
کرببلا بابا وهجر ناز دانه
شعر:اسماعیل تقوایی


خلاصه
X