العجل
سالها باشد که نالم روز وشب
العجل یا حجت بن العسکری

ندبه خوانی می کنم هر جمعه را
تا که بینم روی چون تو دلبری

یوسف زهرایی وصاحب زمان
یوسف کنعانیان را سروری

ای امید عاشقان منتظر
کی تو هجرانت به پایان می بری

کی میایی بر سر بازار عشق
کی مرا بخشی مدال نوکری

دیدنت کار دلم سامان دهد
رخ نما ای ماهروی خاوری

سالها دیده براهت دوختم
تا که بیایی وبرمن بگذری

سالها بگذشت ومن پیرت شدم
از می وصلت نخوردم ساغری

تا نمرده این غلام منتظر
باز کن بهر ظهورت معبری

شاعر:اسماعیل تقوایی

زبان حال حضرت علی(ع)بعد از هجران حضرت زهرا(س)

نمودی ترک حیدر در جوانی
چقدر سخت است بی تو زندگانی

غم مرگ تو یکسو سوی دیگر
غم بی مادری کودکانی

عزیزم بار دیگر خیز ازجا
برای مرتضی کن خطبه خوانی

سلامی نیست بر من، پاسخی هم
سلامم را نباشد از زبانی

بیا بار دگر همراه من باش
بیا بنما علی را پشتبانی

توجان مرتضی بودی وبی تو
علی را مانده اینک نیمه جانی

برایم می کنند هر روز اینجا
در ودیوار خانه روضه خوانی

به آه وگریه سر در چاه دارم
ندارم در مدینه همزبانی

کند زینب برایم خانه داری
برایت می کند او نوحه خوانی

زمینی ماه بابا،مادرمن
چرا تو زود گشتی آسمانی

بهار خانه ام بودی تو زهرا
گرفته آشیان رنگ خرانی

دعا کن فاطمه،تا که توانم
کنم بر نو گلانت باغبانی

شاعر:اسماعیل تقوایی
شام غریبان زهرا(س)

شام فراق فاطمه(س) حیدر (ع)پریشان است شام غریبان است
_____

زینب زهجر مادرش رنجور وحیران است
شام غریبان است
_____-

گسترده باشد بستر زهرا در آن خانه
خانه چو ویرانه
خون جای اشک از دیده ها درهجرش افشان است شام غریبان است
______
اول شبی باشد شده این خانه بی مادر
وای از غم حیدر
آغوش حیدر مامن، جمله یتیمان است
شام غریبان است
____
هرشب حسین خوابیده با، لالایی مادر
امشب بود مضطر
با یاد مادر تا سحر بیدار ونالان است شام غریبان است

شاعر :اسماعیل تقوایی

سالروز شهادت صدیقه کبری حضرت فاطمه زهرا(س)تسلیت باد.

از لحظه ای که از در آتش زده زبانه
بگرفته تیر ماتم قلب مرا نشانه

باضربه ای که در خورد، افتاد روی زهرا(س)
وای از تماس پهلو با میخ درب خانه

زد ناله همسر من، بابای من ببین که
با دختر عزیزت، چون کرده این زمانه

زد ناله فضه دریاب، نو غنچه ام فدا شد
فضه بسوی بانو،با اشک شد روانه

آندم نگاه خود را،دزدیدم از نگاهش
شرمنده، دست بسته،بودم در آن میانه

اندر هجوم کینه، طفلان خردسالم
در حال گریه بودند،با ترس کودکانه

باشد دعای حیدر،مردی نبیند هرگز
یارش فتاده بر خاک،با ضرب وحشیانه

ای وای از زمانی، چون یار خود نمودم
با گریه های آرام،غسل وکفن شبانه

آن شب شب غریبی،بر کودکان ومن بود
شد قسمت گل من،تشییع مخفیانه

تحویل خاک دادم، جسم عزیز طاها
شد رهنمون جنت،در قبر بی نشانه

زهرا برفت ومنهم، با چار کودک خود
رفتم به ناله سوی، ویرانه آشیانه

یارب بده تو صبری،بر من که طاقت آرم
اندرفراق زهرا،آن گوهر یگانه

شاعر :اسماعیل تقوایی

یازهرا(س)

لگدی بر در آتش زده ای کوبیدند
گل نیلوفری باغ علی را چیدند

بین دیوار ودری ناله زهرا(س) برخاست
عرشیان همره او ضجه زده گرییدند

مرتضی دست ببستند به مسجد ببرند
کودکان گریه کنان سخت به خود لرزیدند

پیش چشمان علی فاطمه بر خاک افتاد
نانجیبان به علی وغم او خندیدند

آتش ودود بپا بود که زهرا نالید
ابتا..غنچه نشکفته ما را چیدند

جانیانی که به آن خانه هجوم آوردند
جمله در آتش دوزخ به ابد جاویدند

شاعر : اسماعیل تقوایی

X