خوش آمدی

خانه زاد کبریا خوش آمدی
روح وجان مصطفا خوش آمدی

ای علی،عالی اعلا،بوتراب
حیدر کرار ما خوش آمدی

مفتخر کعبه که زایشگاه توست
مولد بیت خدا خوش آمدی

تا که قنداقت به پیغمبر رسید
گفت، یار با وفا خوش آمدی

نام توآمد زعرش کبریا
ای علی مرتضا خوش آمدی

دست پرورد رسول حق شدی
یارخوب وبا وفا خوش آمدی

اولین مردی که ایمان آوری
ای ولی بهر خدا خوش آمدی

فاطمه راضی به وصلت با تو شد
بهترین دامادها خوش آمدی

جای پیغمبر به بستر خفته ای
ای به پیغمبر فدا خوش آمدی

قلعه خیبر درش از جا کنی
پهلوان با صفا خوش آمدی

غزوه خندق تویی با کل کفر
لشکر وشیر خدا خوش آمدی

همچو شمشیر تو شمشیری نبود
شاه ملک لافتی خوش آمدی

بعد طاها حاکم ملک غدیر
اولین مولای ما خوش آمدی

ما همه شیدای فرزندان تو
دوم آل عبا خوش آمدی

سیزده شد از مه ناب رجب
ازخدا برما عطا، خوش آمدی

قلب ما پر از سرور است وغرور
ای به دلهامان جلا خوش آمدی

زندگی با عشق تومعنا گرفت
چشمه آب بقا خوش آمدی

درد ما باشد فراق از مرقدت
ای به درد ما شفا خوش آمدی

شاعر :اسماعیل تقوایی

یا علی

کعبه می بالد که بوده در درونش جای تو
سالها باشد که گشته واله وشیدای تو

پا به دنیا هیچکس ننهاده در بیت خدا
مایه ی رشک خلایق زاد بی همتای تو

نام زیبایت علی وعالی اعلا تویی
شد ندا نامت زحق برمادر یکتای تو

چون به آغوش پیمبرداده شد قنداقه ات
سخت خندان شدبراو آن چهره ی زیبای تو

حاصل تربیت پیغمبر خاتم شدی
فخر طاها بوده خلق وسیرت والای تو

بر پیمبر همچو هارون بهرموسی بوده ای
قوت قلبش نظر بر قامت وبالای تو

یک شبی جای پیمبر خفته ای در بسترش
تاکه جان را در برد از دشمنان آقای تو

شیر حق بودی به هنگام مصاف کافران
پهلوانان عرب افتاده پیش پای تو

لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
گفته جبراییل در وصف شجاعتهای تو

بر عبادتهای جن وانس دارد برتری
ضرب شمشیرت به خندق،گفت این مولای تو

درب خیبر بوده در دستان تو چون پرکاه
شدخدا در فتح خیبر بی گمان یارای تو

روزهامردنبرد وشب به محراب دعا
عرشیانی شیفته بر ناله ی شبهای تو

گرنبودی هیچکس بر فاطمه لایق نبود
ای خوشا پیوند نیکوی توو زهرای تو

در غدیر خم شدی از بعد پیغمبر امیر
شد فراموش این غدیر واجب الاجرای تو

تو ولی ا..بودی، حیدر وشیر خدا
ریسمان بر دست تو بستند آن اعدای تو

ریشه ای برنخل پربار ولایت یاعلی
شیعه باشد ریزه خوار خوان جان افزای تو

حضرت صاحب زمان عیدی بده بر شیعیان
عیدی ما دیدن آن روی روح افزای تو

شاعر : اسماعیل تقوایی

 پدر

ستون خیمه ی هر زندگی پدر باشد
خوش آنکه از پدرش سایه روی سر باشد

پناه خانه بود در شداید ایام
بهر بلا که رسد بهرشان سپر باشد

تلاش وکار کند بهر راحتی همه
اگر چه پیش رهش مانع وخطر باشد

وجود اوست که بخشد به خانه گرما را
زاعتبار پدر خانه معتبر باشد

رضایت پدرست باعث رضای خدا
ز نارضایتی اش بایدی حذر باشد

خداکند که یتیمی نصیب کس نشود
به خانه ها ز وجود پدر اثر باشد

به خانواده شود سخت زندگی بی او
به کام خانه پدر همچنان شکر باشد

ببوس دست پدر را که بوسه بر دستش
سبب به قرب خداوند دادگر باشد

شاعر:اسماعیل تقوایی
 
دسته ها :
یا جوادالائمه
ماه رجب، روزدهم، به به چه زیباست
زیبا گلی در بوستان حق شکوفاست

سرزد مهی زیبا ز دامان سبیکه(س)
در چهره ی بابای او شادی هویداست

باشد ولیعهد رضا(ع) مولای هشتم
او عاقبت مولای شیعه بعد باباست

هرشیعه خوشحال است در شهر مدینه
خصم رضا درمانده وحیران ورسواست

عرش خدا غرق سرور وشادمانی
جن وملک استاده مشغول تماشاست

اهل مدینه شهر را آذین ببستند
این تازه مولود رضا مقصود دلهاست

نامش بود همنام پیغمبر،محمد
ابن الرضا،بو جعفر ومیزان تقواست

بخشندگان جیره خور درگاه جودش
در کودکی گردد امام وچون مسیحاست

هر کس مرادی دارد،او باب المراد است
با سائل درگاه خود اهل مداراست

ماه رجب روز دهم گاه سرور است
از بهر عیدی هر دلی غرق تمناست

مولا رضا عیدی دهد بر شیعیانش
مرغ دلم عازم به آن درگاه والاست

میخواهم از او کاظمین وکربلا را
این آرزوی شیعه ی اهل تولاست

شاعر:اسماعیل تقوایی


خلاصه
شعری طنز تقدیم شما:

امان از بچه مهمانهای شیطان
که آوردند بر لبهای من جان

به هرجایی زخانه سر کشیدند
زهر دیوار بالا رفته آسان

به ظرف میوه ونقل وشیرینی
نموده حمله با حرص فراوان

 ظروف سطح بالایی شکستند
بلور وچینی وامثال ایشان

بسی لب را به دندانم گزیدم
زدست این وروجکهای مهمان


بشین بر جمله آنان بی اثر بود
شلوغیشان مرا می کرد حیران

پدرهاشان همه چون ماست بودند
نمودندی مرا لبخند باران

دلم می خواست گر که بد نبودی
زنم برگوششان سیلی فراوان

تحمل کرده خوردم خون دل را
ولی نزدیک بود از کف دهم جان

اسماعیل تقوایی
خلاصه
شده جمعه ای دگر ای" در" در صدف نهانم
زصدف برون بیا وبنواز روح وجانم

به تمام هفته هایی که بدون تو گذر شد
به سحرگهان جمعه به فغان وندبه خوانم

سپری شدست عمرم به فراغ جانگدازت
تو بیا ونه قدم را صنما به دیدگانم

زبرای دیدن آن رخت ای عزیز رهرا(س)
بدهم تمام عمرم که دمی کنی عیانم

شب لیله الرغایب همه آرزویم این بود
که ظهور خود به جمعه بدهی تو ارمغانم

شاعر : اسماعیل تقوایی

خوشا بهار
خوشا بهار وخوشا نغمه ی هزارانش
شمیم خاک نمین،عطروبوی بارانش

خوشا نسیم دل انگیز صبحهای بهار
رواج سبزی باغ وشکوفه بارانش

خوشا به گرمی مطبوع مهر فروردین
به آب جاری از برف کوهسارانش

خوشا به شبنم پاکی که می چکد از گل
به دشت پر زشقایق به لاله زارانش

خوشا به رود پرآب ونوید آبادی
ترنم طرب انگیز جویبارانش

خوشا به نو شدن روز در طبیعتمان
خوشا به عید،به نوروز ودوستدارانش

به فرودین وبه اردیبهشت وخردادش
خوشا شروع بهار وخوشا به پایانش

اسماعیل تقوایی
X