درفراق مولا علی(ع)
زمین وآسمان را غم گرفته
محیط کوفه را ماتم گرفته
نه تنها اهل کوفه سوگوارند
دل کل بنی آدم گرفته
به جنت در عزای مرتضایش
دل پیغمبر خاتم گرفته
یتیم کوفه را شد خاک برسر
به دست خود سیه پرچم گرفته
فقیر کور کوفی در خرابه
فغان وناله اش عالم گرفته
غبار غم گرفته روی خورشید
قمر را حلقه ی ماتم گرفته
تمام صورت زینب خراش است
به روضه ذکر بابا دم گرفته
حسن با یاد زخم فرق بابا
به دستان زانوان غم گرفته
زابر خون چشمان حسینش
به هجرش بارش پر نم گرفته
بهشتی فاطمه در انتظار است
برای زخم او مرهم گرفته
تمام نخلهای کوفه از غم
شده بی برگ وشکل خم گرفته
نه تنها اهل کوفه سوگوارند
دل کل بنی آدم گرفته
خدا باشد عزادار ولی اش
عزادر درگه اعظم گرفته
شاعر : اسماعیل تقوایی
سجده در خون
تا که تیغ ابن ملجم فرق حیدر را درید
ناله ی فزت ورب الکعبه اش دنیا شنید
ناله زد محراب مسجد ناله ای ازعمق جان
تا سر مولا به وقت سجده اش در خون تپید
ضربت مردی شقی فرق عدالت را شکافت
عدل در سوگ علی مرتضی پشتش خمید
دست گلچین زمان با تیغ جهل مسلمین
اولین گل را زگلزار امامت سخت چید
وای از آندم که بر زینب خبر دادند وای
ضجه زد،نالید،گریان سوی آن مسجد دوید
کوفه شد غرق عزا هرجا صدای گریه بود
باد مسمومی بسوی باغ ونخلستان وزید
کیسه های نان فرو ماندست برروی زمین
شد امید مستمندان و یتیمان نا امید
چاه کوفه همدم نالان خود از دست داد
نخل کوفه در فراق باغبان خود خمید
گفت جبریل امین بشکست ارکان الهدی
مرتضی را تیغ اشقی الاشقیا کرده شهید
لرزه آمد بر زمین وآسمان شد تیره گون
اشکهای عرشیان از عالم بالا چکید
سر بیامد دوره هجران زهرا با علی
مرتضی با یاد او در بستر خون آرمید
شاعر : اسماعیل تقوایی
کوفه بدون بابا
کوفه بدون تو چه دلگیر است بابا
زیرش شده رو، رو چنان زیراست بابا
هجران تو برده تمام طاقتم را
رویم چنان روی زنی پیر است بابا
طفل یتیم کوفه بهرت بیقرا ر است
اشک از دوچشمانش سرازیرست بابا
مسکین کوفه چند روزی نان نخورده
چشم انتظار تو به شبگیر است بابا
مرغ سحر از روز ضربت خوردن تو
بی بال وپر گشته زمین گیر است بابا
چندیست باغ نخل تو بی باغبان است
رنگ خزان درباغ تصویر است بابا
آن فزت رب الکعبه ی هنگام مرگت
مظلومی ات را نیک تفسیر است بابا
هرجای کوفه یک نشانی از تو دارد
دل بر نشانهای تو زنجیر است بابا
کوفه برایم جای ماندن نیست دیگر
هجرت به دیگر جای،تدبیر است بابا
بعد تو بیند دخترت داغ فراوان
برزینبت اینگونه تقدیر است بابا
کرببلا یاری نما تو زینبت را
آندم که در دل غم به تکثیر است بابا
شاعر : اسماعیل تقوایی
اسماعیل تقوایی