یا امام رضا
دهه ی دوم ذیقعده شروعش زیباست
زاد روز گلی از نسل علی(ع) وزهراست(س)
چشم دل بازکن وشهر مدینه بنگر
خانه ی حضرت کاظم طرب وجشن بپاست
عرشیان وهمه ی اهل زمین شادانند
بر لب جمله ی آنها فتبارک به نواست
بوسه ها نجمه زند بر سر وروی پسرش
پدرش خنده زنان شاکر درگاه خداست
آمده تا که شود جای نشین پدرش
او ولیعهد شه هفتم درگاه ولاست
سومین نام علی بین امامان باشد
حجت هشتم حق بر همه ی ارض وسماست
او پسندیده ی خالق بود و خلق ورسول
زین جهت نام شریفش مزین به رضاست
نقل از حضرت صادق شده در باره ی او
عالم آل رسولست و به دانش دریاست
ای خوشا موسم میلاد وکنار حرمش
حرمش غرق سرورست وبهشتی ماواست
ای خوشا گوش به نقاره سپردن آنگه
که طربناک به میلاد رضا غرق نواست
ای خوشا دیدن آن خیل عظیم زایر
که به لبهای همه بهر رضا ذکر ثناست
ای خوشا دیدن آن پنجره ی فولادش
دیدن زایر بیمار که دنبال شفاست
ای خوشا نوش زسرچشمه ی سقاخانه
جرعه ای آب که یادآوری آب بقاست
ای خوشا ولوله ی شادی عشاق رضا
که قلوب همگی از غم واندوه رهاست
ای خوشا روشنی چشم به انوار رخی
که پس پرده بود دیدن رویش رویاست
شاعر : اسماعیل تقوایی
جان حضرت کاظم
یازده بگذشته از ذیقعده جانان آمده
بر تن موسای کاظم گوییا جان آمده
شهر پیغمبر مدینه نور افشانی شده
در شب تاریک شیعه مهر رخشان آمده
آمده زیبا پسر از نسل پاک مرتضی
جانشین حضرت کاظم به میدان آمده
درزمین وآسمان جشن وطرب بر پا شده
نجمه را در گهر باری به دامان آمده
شیعیان را آمده مولای هشتم در وجود
عالم آل پیمبر روح ایمان آمده
نام او باشد علی وکنیه اش باشد رضا
در خزان شیعه امید بهاران آمده
از مدینه آفتاب شرق ایران سرزده
افتخاری در جهان ازبهر ایران آمده
بر کریمان آمده مولا وارباب کرم
ای گدایان مژده سلطان خراسان آمده
آمده سکنی گزیند در دژ توحید او
اصل آغازین دین را شرط ومیزان آمده
آهوان را نیست باکی دیگر از صیاد ها
ضامن پرمهر آهوی بیابان آمده
جمله بیماران دخیل آن پر قنداقه اش
چون مسیح فاطمه از بهر درمان آمده
زایرینش را دهد پاسخ به وقت مقتضی
ضامن هر شیعه در درگاه یزدان آمده
خشکسالی خراسان هم به پایان می رسد
آنکه آید با دعایش سخت باران آمده
البشاره برکسی که حج بر او مقدور نیست
آنکه آسان می کند حج فقیران آمده
مشهد او روز میلادش تماشایی بود
اهل عالم بهرتبریکش فراوان آمده
کفتران قوقوی شادی در حرم سر می دهند
نوکر نقاره زن شادان وخندان آمده
ای خوشا مشهد شود کنعان وما بینیم که
یوسف گم گشته ی زهرا به کنعان آمده
شاعر : اسماعیل تقوایی