یا قاسم بن الحسن
پای مکش روی زمین قاسم خونین بدنم
قلب عمو خون تو مکن در یتیم حسنم
وای عمو..وای عمو... وای عمو..وای عمو۲
______________________
پیکر تو له شده در زیر سم اسب عدو
قد کشیدی تو چنین تازه گل یاسمنم
وای عمو....
_______________________
ادرک عمو گفتی ومن دیر رسیدم به برت
عموی خود را توببخش بعد تومن درمحنم
وای عمو....
_______________________
ای گل زیبای حسن پر پری از جور عدو
داغ تو آتش بزند بر همه ی جان وتنم
وای عمو....
زمزمه وشور شهادت حضرت رقیه
بیا بابا دلم غم دارد امشب
تورا بابا فقط کم دارد امشب
بیا بابا ببین دخت سه ساله
دل خون اشک نم نم دارد امشب

بیا بابا بیابابای خوبم۲
________________________
بیا بابا ببین رنگم پریده
یتیمی همچو من دنیا ندیده
بیا بابا ببین قد کمانم
بببن دختت به ویران آرمیده

بیا بابا بیابابای خوبم ۲
___________________________
بیا تا سر بزانویت گذارم
برای بوسه هایت بیقرارم
بیا تا درد دلها با تو گویم
خزانم را بده پایان بهارم

بیا بابا بیا بابای خوبم۲
____________________
سربابا به دیدارش بیامد
رقیه بر پدر گفتا خوشامد
زبعد دیدنش جانش فدا شد
زپیکر روح آن دختر برآمد

ببا بابا بیا بابای خوبم ۲

شاعر:اسماعیل تقوایی

میدان رفتن قاسم بن الحسن



سیزده ساله ای ولی مردی

بر یلان عرب هماوردی



زره ای بر تنت نکرده ای و

در هوای شهادت وشهدی



من به قربان قد وبالا یت

ای عمو با دلم چها کردی



یکدمی را بیا در آغوشم 

علی اکبر به یادم  آوردی



قاسم هستی وقسمت مارا
دیدن روی مجتبی کردی



بعد اکبر عموت دلتنگ است

قاسمم قول ده که بر گردی



قول داد وروانه شد میدان

چه نبرد وعجب عملکردی



ناگهان ناله ای به گوش آمد

ادرک عما ز یک جوانمردی



عمویش آمد وولی افسوس

شد نصیبش دل پر از دردی



شاعر:اسماعیل تقوایی
نوحه شهادت عبدا...بن الحسن
(خواهم روم من روسوی میدان
تا جان دهم در راه عمو جان)۲
عمه عمویم بین میدان مانده تنها
با چشم گریان دیده دارد بر حرمها

عبداللهم عبداللهم ابن الکریمم ۲
_____________________
دور عمویم سگها فراوان
ترسم عمویم ناگه دهد جان

در موج غم افتاده ویاری ندارد
باید روم، دلدار،دلداری ندارد
عبداللهم......
_____________________
از دست عمه دستش رها شد
عازم بسوی خون خدا شد

بر او هدف میدان وآغوش عمو شد
شیر حسن آماده ی جنگ عدو شد
عبداللهم.....
____________________
در راه مولا دستش جدا شد
بر سینه ی او جانش فدا شد

یک یا عمو گفت وزاین دنیا رها شد
با تیر کین حرمله سوی خدا شد
عبداللهم......

شاعر:اسماعیل تقوایی
سه ساله دختر
سه ساله دختری هستم گرفتار
اسیر وزخمی وبا درد بسیار

به یادم آید آن ایام شیرین
که راه شادمانی بود هموار

به روی پای بابا می نشستم
برویم بوسه میزد او به تکرار

بهاران بود گلزار پیمبر
گلی بودم معطر بین گلزار

همه مشتاق بر بوییدن من
صفایم بود بر دوش علمدار

به یکباره بهار من خزان شد
شدم بهر عزیرانی عزادار

همه گلهای زهرا را بچیدند
شدم دخت یتیم زار وبیمار

خوشی رفت ونثارم ناخوشی شد
مصیبتها به رویم گشت آوار

نوازشها به سیلی میشد انجام
به شلاقش عدو می دادم آزار

یتیمی یکطرف اما اسارت
برای عمه ومن بود دشوار

کنون می گریم اندر کنج ویران
بنالم از یتیمی وغم یار

دلم تنگ پدر گردیده امشب
خدایا کن فراهم روی دلدار

دعایش استجابت شد، برایش
سر بابا در آنجا شد پدیدار

سر بابا در آغوشش گرفت و
برایش درد دلها کرد اظهار

فدایت ای پدر، جان رقیه
چرا با تو شده اینگونه رفتار

بقربان سرت پس پیکرت کو
چه آمد بر سرت، آقای ابرار

در آن ویرانه غوغایی بپا شد
زسوی آن اسیران عزادار

زبعد درد دلهای فراوان
رقیه شد فدای راه دادار

شاعر:اسماعیل تقوایی
نو گل پرپر





بگرداند زبان دور لبانش


بمیرم،طفل خشکیده دهانش





ربابه مادرش شیری ندارد


علی اصغر زکف داده توانش





عطش گلگون نموده صورتش را


ندارد ابر باران، آسمانش





نگاه مادر او مانده خیره


به حال زار واشک بی امانش





ندارد چاره وگوید به نجوا


کجایی ای عموی مهربانش





صدای گریه اش بابا شنید و


در آغوشش کشید آن جان جانش





به میدان برد سیرابش نماید


ولی شد حلق پاره ارمغانش





علی اصغر زخون سیراب گردید


امان از حرمله،تیر وکمانش





رباب اندر حرم در انتظارش


حسین درمانده با در گرانش





به امضای علی اصغر بیامد


زسوی حق به پایان امتحانش





به پشت خیمه ها برده گلش را


به خاک کربلا کرداو نهانش





شاعر :اسماعیل تقوایی
محرم
محرم ماه عشقست وجنون است
محرم ماه زیبایی وخون است

محرم ماه انا لله هست و
سپس انا الیه راجعون است

عجین این ماه با نام حسین است
بنای حریت را چون ستون است

محرم ماه سوگ عالمین است
مه واریز خوناب از عیون است

محرم ماه آغازین سال است
عزا، عید تمام مومنون است

محرم ماه عشق وعشقبازیست
مه گلگون تنان شاهدون است

محرم ماه حزن آل طاهاست
مصیبت دخت حیدر را فزون است

هرآنکس زد گره خود با محرم
به درگاه حسینی رهنمون است

محرم ماه ایثار وشهادت
از آن،تخت یزیدی واژگون است

کسی که در محرم با حسین است
خدا جوگشته از شیطان مصون است

شاعر :اسماعیل تقوایی
یا قاسم بن الحسن
پای مکش روی زمین قاسم خونین بدنم
قلب عمو خون تو مکن در یتیم حسنم
وای عمو..وای عمو... وای عمو..وای عمو۲
______________________
پیکر تو له شده در زیر سم اسب عدو
قد کشیدی تو چنین تازه گل یاسمنم
وای عمو....
_______________________
ادرک عمو گفتی ومن دیر رسیدم به برت
عموی خود را توببخش بعد تومن درمحنم
وای عمو....
_______________________
ای گل زیبای حسن پر پری از جور عدو
داغ تو آتش بزند بر همه ی جان وتنم
وای عمو....
یا علی اصغر
بروی خیمه بسته آب گشته
خدایا نوگلم بیتاب گشته

تلظی می کند با گریه اصغر
زسوز تشنگی بیخواب گشته

مخور غم کودک ناخورده شیرم
شنیدم که عمو میرآب گشته

عزیرم پس چرا رنگت پریده
چرا روی تو چون مهتاب گشته

برو همرا بابایت به میدان
که حالا طالبت ارباب کشته

خدایا می شود آید حسین و
ببینم کودکم سیراب گشته

خدایا سخت من دلشوره دارم
در اینجا قتل طفلان باب گشته

برای جرعه آبی بهر اصغر
حسینم وارد گرداب گشته

خدایا حرمله، تیر سه شعبه
به حلق نوگلم قلاب گشته

شنیدم نوگلم خندیده آخر
به تیر حرمله شاداب گشته

شنیدم مشتی از خون عزیزم
بسوی آسمان پرتاب گشته

بنازم اصغر شش ماهه ام را
که اینجا مایه ی اعجاب گشته

شاعر :اسماعیل تقوایی
سرباز شش ماهه

هل من معینت تا که از میدان شنیدم
سرگشته از گهواره ام بیرون پریدم

شش ماهه سربازت منم ای بی معینم
هستی مرادم ای پدر بهرت مریدم

دارم عطش اما عطش بهر شهادت
خوردن ز احلی من عسل باشد امیدم

ای حرمله تیر سه شعبه بر کمان گیر
تیر تو باشد رستگاری را نویدم

دقت نما ای حرمله عالی هدف گیر
آماده باشد بهر تو حلق سپیدم

بر دست بابا بودم وبابا پرم داد
پرپر زنان تا عرش بالا من رسیدم

بابای من را لحظه ی درد آوری بود
آندم که روی دست او در خون تپیدم

کردش مهیا از برای من مزاری
در زیر خاک پشت خیمه آرمیدم

شاعر:اسماعیل تقوایی
یا علی اکبر(ع)

ای علی دیده گشا بین که به رنج وتعبم
بر سر پیکر تو آمده جانم به لبم

بوده همواره قیام ات جلوی پای پدر
خیز از جا تو دوباره پسر با ادبم

وقت رفتن جلوی چشم پدر رفتی راه
قامتت برد دلم،دلبر حیدر نسبم

پیش چشمان من اینک تنت اربا ارباست
اشک می ریزم ومی نالم ودر تاب وتبم

گریه بر حال جوانمرده بود هر جا رسم
لشگر دشمن من خنده کند،در عجبم

بدنت را نتوانم بسوی خیمه برم
منتظر بر مدد از چند جوان عربم

اف به دنیای پس از رفتن تو جان پدر
مرگ خود را زخدا بعد تو من می طلبم

شاعر :اسماعیل تقوایی
X