از بعد عاشورا چه تنها مانده ام من
در کار خود با این جهان وا مانده ام من
این غم همیشه باعث آزار من بود
از کاروان شاهدان جا مانده ام من
بیماریم شد مانعی بهر شهادت
سرگشته این مدت به دنیا مانده ام من
اشکم همیشه جاری از آن خاطرات است
در روز وشبها غرق آنها مانده ام من
با یاد بابای غربب وسر جدایم
با داغ اکبر جان لیلا مانده ام من
هردم که یاد آرم لبان خشک اصغر
انگار در داغی صحرا مانده ام من
با یاد شبهای اسارت،کوفه وشام
بیدار وگریان طول شبها ماندهام من
هر روز وشب بودم به سودای شهادت
گر ماندهام با این تقاضا مانده ام من
فزت ورب الکعبه ای زهر هلاهل
از بهر وصل حق مهیا مانده ام من
شعر :اسماعیل تقوایی