یا علی بن موسی الرضا(ع)

برقلوب شیعیان فرمانروایی می کنی
روز وشب از کارشان مشکل گشایی می کنی

تو رضایی و خدا راضی زاعمالت بود
از تمام عرشیانش دلربایی می کنی

هم کریم وشافی وهم شافع روز جزا
بس به این اوصاف نیکو حق نمایی می کنی

چاره ی بیچارگانی ،نا امیدان را امید
از دل آکنده از غم ،غم زدایی می کنی

ناعلاجان از تو می خواهند بهبود وشفا
اذن حق می گیری وکاری خدایی می کنی

راهها هرگاه مولاجان برویم بسته است
مشهدت آیم برایم ره گشایی می کنی

عطر صحن تو بود یاد آور بوی بهشت
زائر کویت به جنت رهنمایی می کنی

کعبه ی آمال عشاق است آقا مرقدت
هر دلی را روسوی مشهد هوایی می کنی

چون پر کاهی میان خیل عشاق توام
دلخوشم بر اینکه مولا،کهربایی می کنی

شاعر:اسماعل تقوایی
 
شعر طنز

عزیز ما نما قدری درنگی،آهای گوجه فرنگی

کنون با قیمتت مثل شرنگی،آهای گوجه فرنگی


تو هستی چاشنی بر هر غذایی،ولی ازما جدایی

چرا هم سبزی وقرمز،دورنگی،آهای گوجه فرنگی


رفیق اغنیا هستی جدیدا،گران گشنی شدیدا

فقیران را به دل،تیر خدنگی،آهای گوجه فرنگی


وصال تخم مرغ با توست املت،تو هستی یار کتلت

ندارد بی تو سفره آب ورنگی،آهای گوجه فرنگی


تو را له کرده جوشانند هرجا،به اینجا وبه آنجا

شوی رب وغذا را دنگ وفنگی،آهای گوجه فرنگی


اگر ارزان نگردی زار گردم،زغم بیمار گردم

کنون بر ریشه ی من چون کلنگی،آهای گوجه فرنگی


شاعر:اسماعیل تقوایی
 
یا صاحب الزمان(عج)

تو برانگشتر عالم نگینی
میان خلق دنیا بهترینی

خدا نازد به خلقت،ای حبیبا
خدا را حجت روی زمینی

زسن کودکی تاحال حاضر
امام بی بدیل مومنینی

صدف گونه ست امر غیبت تو
میان این صدف دری ثمینی

تو موعود امامان ورسولی
ولایت را ولی آخرینی

بود آمال شیعه سیر رویت
ببر پایان تو این پرده نشینی

ظهورت باب حاجات ضعیفان
تو مامور هلاک ظالمینی

جهانی منتظر بهر نجات است
تو آن منجی قرآن مبینی

دل ما بیش ازاین طاقت ندارد
ز هجرت گشته گوی آتشینی

دعا کن تا فرج نزدیک گردد
تو امید تمام اهل دینی

شعر:اسماعیل تقوایی
خلاصه
گرانی ای گرانی

گرانی ای گرانی ای گرانی
تو بر دوش همه باری گرانی

رها گشته ست افسار تو دیگر
نداری راکبی، نامهربانی

شدی تو چند وقتی ضرب درچند
نمودی قد مردم را کمانی

ندارد کس دگر کاری به کارت
به بالاها تو اسبت می دوانی

خلایق راتویی چون باد مسموم
بهار زندگیها را خزانی

تغافل گشته کار فرد مسئول
ز تعزیرات دیگر در امانی

نباشد صنف ها را دیگر انصاف
شده انصاف چون در نهانی

بود دیری که روز وشب شماریم
سقوطت را نمی باشد نشانی

دگر باید سقوطت از خداخواست
که مأیوسیم از هر بندگانی

شعر:اسماعیل تقوایی


خلاصه

یا امام صادق(ع)
هفده ماه ربیع وآمده قرص قمر
شد ششم ماه ولایت در مدینه جلوه گر

حضرت باقر بود امروز در حال سرور
هم زمیلاد پیمبر هم زمیلاد پسر

ام فروه مادرش بوسه برویش می زند
سبط خود را حضرت سجاد می گیرد به بر

ساکنان عرش بر دیدار او صف بسته اند
تابیندازند بر روی چوماهش یک نظر

با وجود اوبهاری تر شده ماه ربیع
نغمه شادی رسد برگوش ازمرغ سحر

روز میلاد محمد(ص) صادق آلش رسید
نخل علم حیدری را آمده نیکو ثمر

نام او جعفر بود هرشیعه باشد جعفری
در احادیث فراوان باشد از مولا اثر

می شود استاد معلومات گوناگون روز
شیعه می باشدهمیشه برامامش مفتخر

شهره گردد هر که شاگردی او را می کند
باچنین استاد هرشاگرد گردد معتبر

سالها باشد که ما مدیون طب الصادقیم
ازبرای جمله بیماران ما بوده سپر

روز میلادش دل شیعه هوایی می شود
می زند در حسرت خاک بقیعش بال وپر

ای خوشا فصل ظهور حضرت صاحب زمان
تاکه سازد شیعه بهرش بارگه از سیم و زر

شاعر : اسماعیل تقوایی

درهفدهم ربیع الاول
میلاد یگانه گوهر آمد

شد مکه منور از وجودش
دردانه ی حی داور آمد

غرق شعفست آل هاشم
یک هاشمی مظفر آمد

ازدامن آمنه به دنیا
مه رو پسری منورآمد

شد نام نکوی او محمد
برتارک مکه زیورآمد

بتها همه منتظر به کعبه
بشکستنشان مقدر آمد

گلزار رسل بگشت آباد
آخر گل بس معطر آمد

اوختم رسل شود درعالم
برجمله پیمبران سر آمد

بردین نهایی خداوند
ازهاشمیان پیمبر آمد

بر ظلمت اعتقاد اعراب
تابنده مثال اختر آمد

آمد که ستم تمام گردد
برخلق ضعیف سنگر آمد

تبلیغ کند خدای واحد
پیغمبر دادگستر آمد

آمد که شود به پای اسلام
برفلک زمانه لنگر آمد

بهرش بشود علی چو هارون
موسی زبرای حیدر آمد

زهرا بشود زاو پدیدار
بخشنده ز حوض کوثر آمد

شادانه قلوب مسلمین است
میلاد شفیع محشرآمد

نگر زمین وزمان را که نور باران است
تمام انس وملک شادمان وخندان است
به روز هفدهم وجمعه در ربیع یکم
جهان به شوق،پذیرای روح ایمان است
به مکه کار بنی هاشم است شادی وشور
سرای عبد مطلب وفور مهمان است
گرفته آمنه بر دست کودکی زیبا
که جان عالمیان پیش پاش قربان است
بیامدست به دنیا به سال عام الفیل
عطای بر بشریت زسوی یزدان است
محمد است به نام و امین مکه شود
سبب به رجعت از کفرشان به ایمان است
به یمن مقدم او شد خموش آتشگاه
به لرزه کنگره ی کاخ شاه ایران است
ختام جمله رسل باشد و زسوی خدا
پیام آور حق بهر هر مسلمان است
به انتشار مسلمانیش تلاش کند
سلاح،خلق نکو و کتاب قرآن است
جهان تشنه کند از حقایقش سیراب
به دردهای بشر او طبیب ودرمان است
به زادروز پیمبر الا مسمانان
تلاش در ره وحدت اساس وبنیان است
به ریسمان خداچنگ را بباید زد
تفرقات عبور ازمسیر شیطان است

شاعر : اسماعیل تقوایی

جان مکه

برپیکر شهر مکه جان آمده است
نور ازلی گنج نهان آمده است

ازدامن پاک آمنه بنت وهب
مولود عزیز دوجهان آمده است

گردید به نام او محمد،یعنی
محمود زمین وآسمان آمده است

در مجمع انبیا به جنت غوغاست
پیغمبر آخرالزمان آمده است

او آمده شرک از میان بردارد
ویرانگر جمله ی بتان آمده است

او علت خلقت همه افلاک است
بر عرش خدای دلستان امده است

او مظهر بر مکارم الاخلاق است
بر خلق،رسول مهربان آمده است

از جاهلیت اثر نماند با او
بر دخت عرب حرز امان آمده است

با بعثت او مکه شود ام قری
با اوست که از قبله نشان آمده است

ارکان ستم به همتش می لرزد
کوبنده ی ظلم وظالمان آمده است

اوهدیه ای از سوی خداوند احد
بر کل بشر به ارمغان آمده است

شاعر : اسماعیل تقوایی
خلاصه
X