کوفه بدون علی(ع)

کوفه بدون تو چه دلگیر است بابا
زیرش شده رو، رو چنان زیراست بابا

هجران تو برده تمام طاقتم را
رویم چنان روی زنی پیر است بابا

طفل یتیم کوفه بهرت بیقرا ر است
اشک از دوچشمانش سرازیرست بابا

مسکین کوفه چند روزی نان نخورده
چشم انتظار تو به شبگیر است بابا

مرغ سحر از روز ضربت خوردن تو
بی بال وپر گشته زمین گیر است بابا

چندیست باغ نخل تو بی باغبان است
رنگ خزان درباغ تصویر است بابا

آن فزت رب الکعبه ی هنگام مرگت
مظلومی ات را نیک تفسیر است بابا

هرجای کوفه یک نشانی از تو دارد
دل بر نشانهای تو زنجیر است بابا

کوفه برایم جای ماندن نیست دیگر
هجرت به دیگر جای،تدبیر است بابا

بعد تو بیند دخترت داغ فراوان
برزینبت اینگونه تقدیر است بابا

کرببلا یاری نما تو زینبت را
آندم که در دل غم به تکثیر است بابا

شاعر:اسماعیل تقوایی


شام غریبان مولا علی(ع)


شام غریبان علی شام سیاه دختر است
زینب عزادار پدر باذکر مادر مادر است

هرسوی خانه بنگری باشد به دیواری سری
براهل بیت مرتضی هجران او ناباور است

پهن است بین خانه اش آن بستربیماریش
خون سر آقا عیان در جای جای بستر است

طفل یتیم کوفه بین بار دگر گشته یتیم
مسکین کوفه بی علی درمانده وبی یاور است

آماده می گردد حسن تا کوچه گردی ها کند
بردوش مولامان حسن انبان نان حیدر است

دیگر نباشد بی علی لطف وصفایی کوفه را
درفکر اهل بیت او کوچی به شهر دیگراست

بی باغبان گردیده باغ سبز نخل مرتضی
هرنخل بینی درغمش بی برگ وبی بار وبراست

هرگز نزاید مادر گیتی به مانند علی
عدل خدایی بی علی چون مرغ بی بال وپراست

شاعر : اسماعیل تقوایی

خلاصه
شام آخر امیرالمومنین علی علیه السلام


شام آخر از برای حیدر است

عمر او در لحظه های آخر است

چونکه زخمش را طبیبش دید گفت

عاجزم من،کار دست داور است

زهر بر زخمش اثر بگذاشته

رنگ رویش زرد چون رنگ زر است

آن تنفس های تند آخرش

قلب فرزندان او را آذر است

جمله فرزندان به دور بسترند

اشک ریزان زینب غم پرور است

هر یتیم آورده با خود کاسه شیر

مانده ساعتها به پشت آن در است

بر لب کوفه بود امن یجیب

اهل کوفه بی قرار ومضطر است

می خرد با نقد جان دیدار دوست

این میانه مرگ هم سوداگر است

هجر او با فاطمه آخر شود

سخت مشتاق لقای دلبر است

در میان حلقه ای دل ناگران

در بیان گفته های آخر است

جان تو جان یتیمان ای حسن

مرد کور کوفه را یاد آور است

گفت عباسم بیا جان ودلم

فاطمه از بهر تو هم مادر است

باش همراه حسین فاطمه

کربلا او بیکس وبی یاور است

زینب ای جانم خدا صبرت دهد

آن زمانی که حسینت بی سر است

قد قتل پیچید در عرش خدا

زین مصیبت کوفه همچون محشر است

نخلهای کوفه بی صاحب شده

باغبانش رفته بی برگ وبر است

چاه کوفه ناله ها سر داده است

خواستار ناله های حیدر است

مسجد کوفه عزا بگرفته است

تشنه ی آن خطبه هایش منبر است

آه وصد افسوس دیگر نیست او

زیر ابر تفقدونی اختر است

شاعر : اسماعیل تقوایی

سجده در خون
به مناسبت ضربت خوردن امیرالمومنین علی علیه السلام


تا که تیغ ابن ملجم فرق حیدر را درید
ناله ی فزت ورب الکعبه اش دنیا شنید

ناله زد محراب مسجد ناله ای ازعمق جان
تا سر مولا به وقت سجده اش در خون تپید

ضربت مردی شقی فرق عدالت را شکافت
عدل در سوگ علی مرتضی پشتش خمید

دست گلچین زمان با تیغ جهل مسلمین
اولین گل را زگلزار امامت سخت چید

وای از آندم که بر زینب خبر دادند وای
ضجه زد،نالید،گریان سوی آن مسجد دوید

کوفه شد غرق عزا هرجا صدای گریه بود
باد مسمومی بسوی باغ ونخلستان وزید

کیسه های نان فرو ماندست برروی زمین
شد امید مستمندان و یتیمان نا امید

چاه کوفه همدم نالان خود از دست داد
نخل کوفه در فراق باغبان خود خمید

گفت جبریل امین بشکست ارکان الهدی
مرتضی را تیغ اشقی الاشقیا کرده شهید

لرزه آمد بر زمین وآسمان شد تیره گون
اشکهای عرشیان از عالم بالا چکید

سر بیامد دوره هجران زهرا با علی
مرتضی با یاد او در بستر خون آرمید

شعر:اسماعیل تقوایی




خلاصه
شب قدر است
شب نوزدم ماه مبارک رمضان..شب قدر..
شبی که در پایانش صبحی خونین برای مولای ما علی (ع) رقم میخورد وفرق عدالت با شمشیر جهل می شکافد وزمین وآسمان سوگوار می گردد...

شب قدر است وبابایی کنار دخترش باشد
بود خرسند دختر زینکه بابا در برش یاشد

کند سعی وتلاشی خوش به بابا بگذرد امشب
به روی زانوی بابای خوب خود سرش باشد

ببیند او دگرگونی احوال پدر امشب
به لبها آیه ی امن یجیب المضطرش باشد

علی با فکر فردا آسمان را بنگرد هردم
تو گویی کو شهادت در خیال منظرش باشد

شب قدر عجیبی دارد امشب مرتضی حیدر
دل دختر بشور افتاده بهر دلبرش باشد

خدایا کاش امشب را نباشد هیچ پایانی
که از تیغ جفا مولا علی خونین سرش باشد

نیاید آن زمانی که ندای قد قتل آید
زمین وآسمان در سوگ تنها لنگرش باشد

نیاید آندمی که دخترش زینب سرش بیند
غمین ازبهر حال وروز بابا حیدرش باشد

نیاید روزهای بی پناهی یتیمانی
وکوفه شاهد قتل امیر ورهبرش باشد

شعر:اسماعیل تقوایی


خلاصه
میلاد پاره قلب حضرت زهرا(س)،سبط اکبر پیغمبر(ص)،حضرت امام حسن مجتبی(ع)مبارک باد

سال سوم گذشته از هجرت
نیمه ی ماه روزه غوغا شد

جشن میلاد تازه مولودی
خانه ای در مدینه برپا شد

شادمان زین تولد زیبا
مصطفی وعلی وزهرا شد

برعلی شاه شیعیان جهان
اولین جانشین هویدا شد

نام زیبای او حسن گردید
که زسوی خدایش اعطا شد

هرکه دیدش تبارک ا..گفت
یک نظر دیدو سخت شیدا شد

چهره اش چهره ی پیمبر بود
بر تماشا بسی تقاضا شد

همه بردیدن رخش در صف
همه مجنون واوچولیلا شد

دومین گل زگلستان ولا
دربهاری نکو شکوفا شد

پسر اول علی باشد
سبط اکبر برای طاها شد

می شود او کریم آل ا...
آمد او وکرامت احیا شد

مجتبی باشدوکریم وصبور
صبر با او دوباره معنا شد

آمد آنکس که در بهشت خدا
برجوانان امیر وآقا شد

یوسف فاطمه لقب بگرفت
پاره قلب دخت طاها شد

هرکسی مهر او به دل دارد
بردل مادرش تسلا شد

اوحسن باشد وسراسرحسن
شیعیان راهمیشه یارا شد

رمضان مفتخر به میلادش
نیمه اش با حسن چه زیبا شد

نوکری کن به روز میلادش
نوکری مایه ی تولا شد

شعر:اسماعیل تقوایی



به استقبال میلاد با سعادت امام حسن مجتبی (ع)

ازنیمه ماه رمضان ماه بر آمد
با آمدنش فصل غم ورنج سر آمد

شاد است رسول دوسرا حضرت طاها
زیرا که کنون سبط کبیرش به بر آمد

در بیت علی غلغله وشور بپا شد
جبریل امین شاد بر او جلوه گر آمد

گو یوسف مصری برود باز به چاهش
چون یوسف زهرا زدل چاه بر آمد

شد نام نکویش حسن ونیک بگویم
این نام زدرگاه خدای قدر آمد


باید که فراموش کنی حاتم طائی
بر سلسله جود وکرم راهبر آمد


او کشتی صبر است به دریای بلاها
ایوب که باشد چو علی را پسر آمد


ای شیعه مبارک به تو این روز خدایی
از بحر ولایت به تو این تاج سر آمد

شاعر : اسماعیل تقوایی
ترک خراسانی

به دست آورده دلهای همه ترک خراسانی
به خال هندویش بخشندجان، عشاق ایرانی

بنی الزهرا بود همچون علی ببریده از دنیا
بود میزان هر سنجش به اوصاف مسلمانی

نمی ترسد زتهدیدات دشمن های بی مقدار
امید اوست همواره به امدادات یزدانی

غمی نبود اگر سیل فنا در پیش رو باشد
چو سکان دست او باشد به دریاهای طوفانی

به رهبربودنش سختی ره آسان به چشم آید
نباشد در بیابان ترس از خار مغیلانی

دهد بوی خمینی را وشاگردی خلف باشد
چو پیر خود بود مغروق دریاهای عرفانی

خدایا عمر او افزا رساند پرچم دین را
به دست مهدی زهرا همان مولای پایانی

شعر:اسماعیل تقوایی
سالروز وفات حضرت خدیجه کبری تسلیت باد

اشک ریزان در کنار بستری پیغمبر(ص) است
همسر چون جان او نالان میان بستر است

آنکه بوده یارومونس،حامی همواره اش
عمر پر سودش کنون در لحظه های آخر است

گوش جان را می سپارد بر وصیتهای او
رفتن جان از تن جانان براو ناباور است

آیه ی امن یجیب آید به لبهای رسول
جان فدای او که اینسان دل غمین ومضطر است

سالها بوده خدیجه(س) بهر او سنگ صبور
حال خونین قلب مولا از فراق دلبر است

گفت بانو بر پیمبر لحظه های آخرین
این دلم آشفته بهر سرنوشت دختر است

مادری در احتضارست وکنار بسترش
فاطمه مشغول ذکر وای مادر مادر است

آه از آن دم که پیغمبر به اشک چشمها
گرم غسل همسرش همراه تنها دختر است

بعدمادر فاطمه ام ابیها می شود
جان فدای دختری که بهر بابا مادر است

روزهایی می رسد زهرا(س) پدر داده زدست
بهر دلداری او آتش فتاده بر در است

غسل همسر بار دیگر می شود تکرار لیک
آنزمان مشغول غسل جسم زهرا (س)حیدر(ع)است

شعر:اسماعیل تقوایی
در رثای امام خمینی رحمه ا..علیه


وقتی که تابوت ترا بر دوش ها بردند
گلها همه در صحنه ی گلزار پژمردند

روح خدا بودی وبرعرش خدا رفتی
دلهای مشتاق خدا در سوگ تو مردند

چون داغ مانده بردل عشاق محرومت
روزی که جسم پاک تو برخاک بسپردند

گلهای جان ما وجود تو شکوفا کرد
آه ای خمینی، جمله با مرگ تو افسردند

شکرخدا ازبعد هجرت خبرگان ما
سکان کشتی دست شاگرد تو بسپردند

او زاده ی زهرا بود بوی ترا دارد
خصمان جمهوری ما در پیش او خردند

شعر:سماعیل تقوایی

X