برای مظلومان یمنی

جهانی غرق بازی جهانی
یمن درگیر در جنگی جهانی

بمانده ملتی مظلوم، تنها
میان چنگهای ظالمانی

همه اصحاب ظلم وزور جمعند
برای قتل اصحاب یمانی

چه بیرحمانه غرق خون نمایند
ضعیفان وزنان وکودکانی

مسلمان، گرمسلمانی بپا خیز
مدد کن بر یمن تا می توانی

شیاطین جهان در ائتلافند
وباید در مقابل جانفشانی

دو صد لعنت براین نامرد مردم
رفیقان سعودی های جانی

خدایا کن مدد انصار خود را
نما مستضعفان را پشتبانی

به حق آیه ی انا فتحنا
ببخشا بر یمن فتحی عیانی

سپاه ائتلافیون فنا کن
نماند دیگر از آنها نشانی

شاعر:اسماعیل تقوایی



یا صاحب الزمان

این جمعه هم گذشت وتودر پرده ای هنوز
من در فراق روی توام غرق ساز وسوز

بی تو چو ظلمت است همه آدینه های من
محتاج تابشم ز تو ای مهر دلفروز

آیا شود گذر کنی از کوی انتظار
ای دیدن رخت شده آمال شام وروز

محروم این زمانه ام ای صاحب الزمان
مولای بیکسان چه زمانی کنی بروز

آقا بس است هجر تو بر شیعیان تو
دیگر تو بیش ازاین دل عشاق خود نسوز

شاعر:اسماعیل تقوایی







زیباترین عید
زیباترین عید خدا فطر سعید است
بر صائمین ماه حق نور امید است

این عید باشد مزد مقبولی بنده
یعنی که بنده نزد مولا روسفید است

بر روزه داران آمده هنگام پاداش
این بار عامی از خداوند وحید است

یکماه عرض بندگی آمد به پایان
اینک نسیم رحمت از بالا وزیدست

باشد زکات فطره شکر هر مسلمان
این امر ،واجب بر همه درروز عید است

گردد نماز عید در این روز بر پا
تکبیر برلبهایمان ذکر اکید است

ماه خدا همجون شجر، این عید میوه
قفل دهانها را زسوی حق کلید است

گلهای شادی درفضای دین شکوفاست
روز فراوانی دید وباز دید است

شاعر:اسماعیل تقوایی




خلاصه
وداع با رمضان

آرزوی آمدنت داشتم
بذر وصال تو به دل کاشتم

آمدی ومرغ دلم پر گرفت
سوی خدا رفتنش از سر گرفت

آمدی وباب سما باز شد
بازی عشق همه آغاز شد

ماه خدا بودی ورخشان شدی
نور به تا ریکی هر جان شدی

ای رمضان ای مه خاص خدا
سخت بود ازتو بمانم جدا

با تو کمی آدم دیگر شدم
شیفته ی رسم تو دلبر شدم

داده ام اندر تو دلم شستشو
یافته ام پیش خدا آبرو

یار شفیق همه ی صائمین
کرده مرا فکر نبودت غمین

گرکه شود مان به برم یار من
رفتن تو می شود آزار من

شد برکات تو همی شاملم
گر بروی باز همان غافلم

ای زخدا برهمگان ارمغان
فکرمرا کرده وپیشم بمان

گر نبود چاره به هجران تو
ای رمضان جان من وجان تو

سال دگر باز تو راهم بده
ماه خدا،باز پناهم بده

شاعر:اسماعیل تقوایی
خلاصه
رمضان میرود واز من وتو دور شود

باز تا سال دگر از همه مستور شود



بر همه سخت بود روز وداع رمضان

اشک بر دیده ی هر مومن مهجور شود



نیست معلوم که تا سال دگر ما باشیم

شاید این پیکر ما رهسپر گور شود



توشه بردار از این ماه خدایی به وفور

خانه ی قبر ازین توشه پر از نور شود



رمضان می رود وچشم همه دنبالش

کاش یکبار دگر برهمه محضور شود



می رود ماه خدا، روز،و،روزی ازنو

بنده در بند گنه رفته ورنجور شود



ای خوشا آنکه زبعد رمضان بی تغییر

ماند وپیش خدا بنده ی مبرور شود



شاعر :اسماعیل تقوایی
خدا حافظ ای ماه عشق وسجود
خداحافظ ای کیمیای وجود

خدا حافظ ای ماه سوز ودعا
مه خلسه ی ربنا ربنا

خداحافظ ای بهر قرآن بهار
مه بارش رحمت کردگار

خدا حافظ ای ماه جوشن کبیر
مه افتتاح ودعای مجیر

خداحافظ ای ماه قرآن نزول
گناهان ما را دلیل افول

خداحافظ ای ماه کیف سحر
که پر فیض بودی ونیکوثمر

همه درکنارت صفا کرده ایم
به پیمان با حق وفا کرده ایم

خداحافظ ای نردبان عروج
زشهرت بود سخت،عزم خروج

دگرگون شده با تو احوال ما
زفیضت نکو گشته اقبال ما

خوشا روزه داران درگاه تو
خوشا رهروی رفته در راه تو

خداحافظ ای ماه راز ونیاز
وداعت بود برهمه جانگداز

دل روزه دارت شود تنگ،تنگ
فراقت شودجان ما را شرنگ

بخواهیم حق را که سال دگر
نماییم از کوی عشقت گذر

شاعر:اسماعیل تقوایی
ای عاشقان ماه خدا کم کم به پایان می رسد
با رفتنش بر مومنان هنگام حرمان می رسد

یکماه شور بندگی ماه جلای قلبها
ترک همه یاران کند دوران هجران می رسد

خوان الهی می شود برچیده از روی زمین
پایان برخورداری مهمان یزدان می رسد

یاد سحرهایش بخیر یاد نماز وروزه ها
هر روزه دا ی در وداع با چشم گریان می رسد

تا می توانی توشه گیر از ماه پر فیض خدا
یکسال دوری تو و این ماه ایمان می رسد

ای کاش فیض ماه حق در جان ما مانا شود
بینیم یکسال دگر این مه فروزان می رسد

یارب مدد کن تا که ما دور ازگنه باشیم چون
با رفتنش آزادی اصحاب شیطان می رسد

شاعر:اسماعیل تقوایی
من یتیم کوفه ام بینید حال زار من
چند روزی هست افتاده گره در کار من

بعد بابایم امیدم بود بر یک نبک مرد
بودنش بودی دلیل خنده بر رخسار من

سیر می گشتم با نان وغذای آن جناب
در هجوم رنج وغمها میشد او غمخوار من

چند روزی هست چشمم مانده بر در لیک او
نامده،کرده پریشان غیبتش افکار من

مادرم گوید که ضربت خورده مولامان علی
حتم دارم بوده او آن سرور ودلدار من

کاسه ی شیری برای او بیاوردم کنون
هر یتیمی آمده تکرار کرده کار من

پشت درب خانه اش مانم به حال انتظار
آیه ی امن یجیب آید در گفتار من

یارب از عمرم بکاه وعمر او را باز بخش
تا بیاید بار دیگر فرصت دیدار من

شاعر : اسماعیل تقوایی

X