دوست دارم

دوست دارم یک شبی در کربلایت سر کنم
پیش پایت سر گذارم یادی از اکبر کنم
دوست دارم تا نشینم گوشه ی شش گوشه ات
اشک ریزم در غمت،اینگونه شب آخر کنم
بعد از آن سکنی گزینم در کنار قتلگه
سر زنان یادی زبانو زینب مضطر کنم
دوست دارم تل زینب باشم واز آن مقام
قتلگه بینم، بگریم،یادی از حنجر کنم
دوست دارم آیم وبینم مقام اصغرت
آن گلوی ناز یاد آرم، دو چشمم تر کنم
دوست دارم کف العباس آیم وسینه زنان
یاد دستان جدای ساقی لشکر کنم
دوست دارم زایر کوی ابوفاضل شوم
تا گدایی از کف ماه بنی حیدر کنم
دوست تا بیایم داخل بین الحرم
یک شبی تا صبح با سیر حرمها سرکنم
حاجت من را روا کن ای حسین فاطمه
زودتر لطفی نما تا درک آن محضر کنم

شعر:اسماعیل تقوایی
اربعین
مرحبا بر راه پیمایان روز اربعین
رهسپاران نجف تا کربلای شاه دین
شیعیانی عاشق از اطراف واکناف جهان
رود مواجی زعشاق حسینی برزمین
برحسین بن علی لبیک گویان عازمند
حک شده برقلبشان حیدر امیرالمومنین
هیبت این واقعه خاری به چشم دشمنان
مایه ی امید خیل شیعیان ومومنین
اربعین یاد آور جنگ حسین(ع)است ویزید
بین عشاق حسین و داعشی های لعین
شعر:اسماعیل تقوایی
السلام علیک یا حسن بن علی(ع)

ای شاهد ناله های مادر
اول پسر عزیز حیدر
ای آنکه میان اولیا شد
مظلومی تو زحد فراتر
مولا حسنی وحسن کامل
شرمنده ی روی توست اختر
ای آنکه کریم اهل بیتی
از حاتم وهر کریم برتر
از دوست تو ناروا شنیدی
دیگرچه رسد به خصم کافر
زخمت بزدند بعض یاران
یاران به دشمنان برابر
شدپشت توخالی از سپاهت
صفین شد ودوباره حیدر
اینگونه برون زخانه بودی
درخانه اسیر جور همسر
اوخورده فریب وزهر دادت
افتاد به پیکرتو آذر
افسوس زآن دمی که زینب
آمد به بر تو زار ومضطر
دیدش جگرت به تشت خونی
گفتا که بمیرم ای برادر
گفتی دم آخر است زینب
خوشحالم از آنچه شد مقدر
دیگر غم کوچه را ندارم
زود است روم به پیش مادر
بردند که دفن تو نمایند
درپیش مزار جد اطهر
افسوس که اینچنین نگردید
مانع شد از آن عدوی حیدر
گردید هدف به تیر دشمن
تابوت تو ای حبیب داور
روی کفن تو لاله گون شد
ای بهر رسول سبط اکبر
آخر به بقیع دفن گشتی
ای صاحب مدفنی محقر
خوش باد دمی که شیعه سازد
ازبهرتو بارگاه بهتر

شعر:اسماعیل تقوایی
پنجم صفر
شهادت حضرت رقیه

سیرم از این زندگانی کاش بابایم بیاید
کاش آید تا رقیه عقده ها از دل گشاید
کاش آید تا بگیرد دختر خود را در آغوش
بیش از این گرد یتیمی بر سردختر نشاید
کاش آید تازیانه از کف دشمن بگیرد
کاش آید تا کمی هم عمه را یاری نماید

ای پدر جانم کجایی مردم از داغ جدایی

کاش آیی با خود آری مرحمی بر زخمهایم
آیی وبینی برایت دختری زهرا(س) نمایم
کاش آیی هدیه بر من تو لباسی تازه آری
روزهایی با لباس پاره اندر کوچه هایم
گفته بودم گر بیایی سر به زانویت گذارم
حال باید من سر بی تن گذارم روی پایم

ای پدر جانم کجایی مردم از داغ جدایی

من به قربان سر تو پس کجا شد پیکر تو
سر زدی با سر مرا بوسه زنم بر حنجر تو
بین که بابا جان کبودم همچو زهرا در مدینه
من رهین منتم بابا به زینب خواهر تو
اف بر این زندگانی بعد تو بابای خوبم
کن دعا تا که بمیرد در خرابه دختر تو

ای پدر جانم کجایی مردم از داغ جدایی

شاعر : اسماعیل تقوایی

خلاصه
پنجم ماه صفر
شهادت حضرت رقیه (س)

دیدم که به نیزه سرتو جلوه نما شد
بی غسل وکفن پیکرت ازجور رها شد
دیدم که چسان عمه بغل کرد تنت را
روسوی مدینه به فغان گرم نوا شد
بودی توکجا من زروی ناقه فتادم
گم گشتم وسیلی عدو راهنما شد
بابا نه مگر دخترکی خرد ویتیمم
اینگونه جسارت به یتیم ازچه روا شد
بابا هوس بوسه وآغوش تو دارم
هرلحظه زبعد تو به من جور وجفاشد
با سر زده ای سر تو به من جان رقیه
ویرانه ی ما با سر تو غرق صفا شد
باید تو تشکر کنی از عمه ی خوبم
اوقات مکرر سپرم در همه جا شد
بیمار شدم در غم هجران تو بابا
با آمدنت درد یتیم تو دوا شد
زهرای سه ساله شده ام وزغم ایام
در کودکیم همدم من چوب عصا شد
قربان لب خونی ودندان شکسته ت
دستش شکند زانکه ز او برتو جفا شد
بابا تو دعا کن که بمیرد رقیه
تا شاد شود زینکه به را تو فداشد
شاعر:اسماعیل تقوایی

به مناسبت اول ماه صفر، روز ورود کاروان اسرای کربلا به شام

صفر است وزسفر قافله ای شام آید
گوییا آهوی خسته بسوی دام آید
همه ی شام شده هلهله دراستقبال
جای گل برسرشان سنگ زهربام آید
زخم های دل زینب نمک اندودشود
دم به دم قسمت او تلخی در کام آید
ازدحامی شده در دور وبر آل ا...
کاش این قایله را نیکی فرجام آید
آنقدر سخت شود کار به مولا سجاد
دایما برلب او واژه الشام آید
سخت تر ازهمه اینست که سرها بر نی
هر دمی در نظر جمله ارحام آید
ای خدا لال شودشامی بی شرم وحیا
از زبانش به همه قافله دشنام آید
دختری گوشه ی ویرانه بسی گریانست
تا که بیند سر باباش به آرام آید
دست زینب به دعا گشته بلند وگوید
سببی ساز خدا عمر من اتمام آید

شاعر : اسماعیل تقوایی


خداحافظ محرم

خداحافظ ای ماه شور حسین
محرم،مه ماتم عالمین
خداحافظ ای ماه عشق آفرین
مه آسمانی ی روی زمین
خدا حافظ ای هیات وسینه زن
مه روضه های شه بی کفن
خدا حافظ ای ماه خون خدا
که دلهای ما را بدادی حلا
خدا حافظ ای ماه آزادگی
مه بذل جانها ودلدادگی
خدا حافظ ای عاصیان را پناه
خداحافظ ای ماه کسرگناه
خدا،قسمتم کن که سال دگر
کنم درک این ماه نیکو اثر
شعر:اسماعیل تقوایی



جمعه ای دیگر

شده جمعه ای دگر ای" در" در صدف نهانم
زصدف برون بیا وبنواز روح وجانم
به تمام هفته هایی که بدون تو گذر شد
به سحرگهان جمعه به فغان وندبه خوانم
سپری شدست عمرم به فراغ جانگدازت
تو بیا ونه قدم را صنما به دیدگانم
زبرای دیدن آن رخت ای عزیز رهرا(س)
بدهم تمام عمرم که دمی کنی عیانم
شب جمعه ها به سجده همه ی دعام اینست
که ظهور خود به جمعه بدهی تو ارمغانم

شاعر:اسماعیل تقوایی
دسته ها :
روز شهادت شهید فهمیده وروز نوجوان گرامی باد

روزهای ابتدای جنگ بود
دشمن بعثی به دنبال هجوم
شهرخرمشهر نمادی از دفاع
در مصافی با تجاوزکارشوم
نوجوانان وجوانان آمدند
جبهه از بهر دفاع مرز و بوم
نوجوانی گشت شاخص این میان
شرزه شیری جانفدا وبس فهوم
کرد جانش را فدا در زیر تانک
تا نماید سد مسیر آن هجوم
پیکرش رنگ علی اکبر گرفت
قطعه قطعه شد تنش برخاک بوم
نام او فهمیده وسر مشق شد
ازبرای نوجوانان و عموم
سیزده ساله گلی شد راهبر
نقل شد این، ازخمینی خدوم
تا ابدماند به خاطرهای ما
یاد این فرزند پاک زاد بوم
شعر:اسماعیل تقوایی


خلاصه
فردا به روایتی شهادت امام سجاد(ع) است
یا حضرت سجاد(ع)

چه داغها که ندیدم چه رنجها نکشیدم
میان بستر بیماریم به گریه تپیدم
توان نبود به پیکر روم به یاری بابا
دمی که داد غریبی زسوی او بشنیدم
چه سخت بود شنیدم صدای ناله عمه
در آن زمان که جدا گشنت راس باب شهیدم
ز ناتوانی خود در زمان حمله به خیمه
عرق شدم،زخجالت به روی خاک چکیدم
به شام روز دهم در میان خیمه  ی سوزان
نماز خوف بخواندم زخوف خصم پلیدم
به روی ناقه عریان فتاده در غل وزتجیر
نخست طعم اسارت ،به عمر خویش چشیدم
چه روزهای تباهی به شام قسمت ما شد
که من زمانه سختی چو آن زمانه ندیدم
هر آنچه سختی دوران هر آنچه آمده بر سر
چو بوده در ره یزدان به جان خویش خریدم

شاعر : اسماعیل تقوایی
X