گرانی پیاز اشک مردم را درآورد

پیازم من پیازم من پیازم
گران قیمت شدم بر خود بنازم

دگر من هم شدم قاطی میوه
به هر میوه فروشی در فرازم

ز چشم قشر مستضعف به قیمت
روانه اشک حسرت را بسازم

زمانی بوی من بوی بدی بود
کنون صاحب به عطری دلنوازم

دگر فاسد شدن در کار من نیست
چرا؟ چون صرف در حد نیازم

خلاصه کبک من خواند خروسی
در این بازار اسبم را بتازم

فقط ترسم برای حفظ قیمت
کسی پیدا شود امحا سازم

شاعر : اسماعیل تقوایی

دسته ها :
یا امام هشتم
از زبان همه عاشقان امام رضا(غ)

حرمت قبله ی آمال همه زوار است
آخرین راه وشفاخانه ی هر بیمار است

هرکسی را گرهی خورده به کارش داند
راه بگشودن آن، محضر تو،اظهار است

هشتمین ماه ولا قبله ی هفتم باشی
نه به ایران،به جهان عاشق تو بسیار است

مرقد پاک تو مسجود ملایک باشد
قطعه ی باغ بهشت است که درپندار است

مهد آرامش محض است حریم حرمت
زایر شیعه دل آرام، در آن دربار است

کفتر صحن تو آقا چه سعادت دارد
روز وشب گرم طواف حرم دلدار است

آب صحن وحرمت طعنه به زمرم بزند
زین می ناب هر آنکس که خورد هشیاراست

دلنواز است صدای خوش نقاره ی تو
هرکه بشنیده ز آهنگ دگر بیزار است

صف ببندند همه بهر غذایت، آقا
مزه اش تا به ابد یاد همه زوار است

حج اقشار فقیر است طواف حرمت
حرمت دلخوشی جمله ی این اقشار است

دل ما بسته به آن پنجره ی فولادت
حاجت جمله ما طوف حریم یار است

شعر:اسماعیل تقوایی
خلاصه
عجب پارک جالبی..
دسته ها :
شب جمعه ست..شب زیارتی آقا ابا عبدا..الحسین(ع)

سلام ما به محضرت حسین
به کاروان ولشگرت حسین

سلام بر محرم غمت
به مر قد منورت حسین

سلام ما به روز واقعه
به غصه های خواهرت حسین

سلام ما به اکبر آن گل
شبیه بر پیمبرت حسین

سلام بر گلوی پر زخون
به شیر خواره اصغرت حسین

سلام ما به نهر علقمه
به پهلوان لشگرت حسین

سلام بر یتیم مجتبی
به نو گل برادرت حسین

سلام ما به اهل بیت تو
به آن وداع آخرت حسین

سلام بر سجود خون تو
نظر به خیمه آخرت حسین

سلام ما به قتلگاه وآن
سر جدا زپیکرت حسین

سلام بر غروب روز خون
به ناله های مادرت حسین

سلام بر شهید راه تو
سلام ما به محضرت حسین

شاعر : اسماعیل تقوایی


خلاصه
نقاشی خداوند...
دسته ها : اخبار
فرا رسیدن عید سعید فطر،عید قبولی بنده در امتحان الهی مبارک باد

عیدی که برما رحمت حق را نوید است
زیبا ترین عید خدا فطر سعید است

همچون شب قدرست برمومن شب عید
بر مخزن لطف خداوندی کلید است

فطر است عید وصل بنده با خدایش
مقبولی بنده به درگاه وحید است

یکماه عرض بندگی بر در گه حق
پادش آن الطاف او در روز عید است

بر مومنان ماه خدا میدان سبقت
هرآنکه برده گوی سبقت رو سفید است

هر مومنی را فطر میلادی دوباره ست
این عید روز اوج ایمان وامید است

نوپوش جامه، کن وجودت را معطر
هرآنچه را یکماه کشتی،وقت چیدست

تهلیل گویان کن نمازت را اقامه
فطریه ده،درعید این کاری حمید است

تبریک گوبر مومنان عیدی زحق خواه
عالم زعید فطر بهتر را ندیدست

عیدی ما امر ظهور آن مراد است
این بهترین عیدی برای هر مرید است

شاعر:اسماعیل تقوایی



خلاصه
به استقبال عید فطر

صدهزاران شکر برگو کردگار پاک را
روزه بگرفتی زدودی از دلت خاشاک را

میرود ماه خدا ومی رسد عید خدا
بنده مومن در این مه سرزده افلاک را

در شب آخر روا باشد که احیایی شوی
فرصت آخر رسیده مومن چالاک را

چاک می گردد گریبان در وداع ماه حق
ای خدا دریاب یاران گریبان چاک را

 فطره ات را در کناری نه،برای مستحق
کن رعایت سنت شاهنشه لولاک را

اول شوال عیدفطر باشد روزه دار
موسم افطار باشد ترک کن امساک را

در نماز عید شرکت کن کنار مومنین
می دهد مزدی نکو حق صائم دل پاک را

شاعر : اسماعیل تقوایی


خلاصه
وداع با رمضان

کجا عازم شدی ماه خدایی
چرا کردی زما قصد جدایی

به تو ای ماه زیبا خو گرفتیم
مس دلهای ما را کیمیایی

سحرهایت چه زیبا بود وبودیم
به افطارت همه غرق صفایی

جلا دادی قلوب بندگان را
دل بیمار ما دادی شفایی

نمودی عاصیان روزه دارت
بسوی لطف قادر رهنمایی

بدادی هرمسلمان را دوباره
به قران خدایش آشنایی

وجودت مایه ی امیدما بود
بتاباندی به ما نور رجایی

نباشد چاره ای بر رفتن تو
بسی سخت است برما این جدایی

همه مشتاق میمانیم ای ماه
که یکسال دگر بر ما برآیی

شعر:اسماعیل تقوایی
خلاصه
جدایی از رمضان
چند روز بیشتر به پایان ماه رمضان نمونده...حیف..خیلی زود گذشت

رمضان ماه بنده های خدا
ماه روزه، نماز وذکر ودعا

ماه چشم ودهان فرو بستن
از خطا وگناه وآب وغذا

ماه کیف گرفتن روزه
زسحر تا غروب، عشق وصفا

رمضان موسم گنه سوزی
ماه مهمانی عظیم خدا

رمضان ماه کیمیای وجود
مس هربنده ای کندچو طلا

ماه نزل کتاب های خدا
ماه خوب بهار قرآن ها

ماه شبهای قدر پرمقدار
شب تقدیرکل آدم ها

ماه میلاد سبط پیغمبر
پسر مجتبایی زهرا(س)

ماه سوگ عظیم هر شیعه
بهر مولایمان علی اعلا

شکر ایزد بگو که بار دگر
درک کردی چنین مه والا

فرصتی دست داده ای مسلم
که خدایت کنی زخویش رضا

خوب کن بندگی در این رمضان
تاخدا رحمتت دهد به سزا

ازخدا خواه تا که سال دگر
درک این مه کنی به لطف خدا

شعر:اسماعیل تقوایی






خلاصه
وقت ظهور

ازآن دمی که توغایب شدی زهر دیده
در انتظار، جهانی بود که باز آیی

قلوب منتظران می تپد به شوق وصال
چه وقت می رسد آن وقت خوب رویایی

چه عاشقان که به رویای وصل تو مردند
بیابیا که به جان داده گان نیفزایی

دمی نظر به رخت را به عالمی ندهیم
گرفته ایم به کف جان که روی بنمایی

بیا که نیست دگر طاقت فراق جهان
بیا که عقده زدلهای خسته بگشایی

خداکند که همین جمعه آخرین باشد
رود فراغ به پایان، ظهور بنمایی

اسماعیل تقوایی

X