عجب پارک جالبی..
دسته ها :
دسته ها :
یا زهرا(س)

لگدی بر در آتش زده ای کوبیدند
گل نیلوفری باغ علی (ع)را چیدند

بین دیوار ودری ناله زهرا(س) برخاست
عرشیان همره او ضجه زده گرییدند

مرتضی دست ببستند به مسجد بردند
کودکان گریه کنان سخت به خود لرزیدند

پیش چشمان علی(ع) فاطمه (س)بر خاک افتاد
نانجیبان به علی (ع)وغم او خندیدند

آتش ودود بپا بود که زهرا(س) نالید
ابتا..غنچه نشکفته ما را چیدند

جانیانی که به آن خانه هجوم آوردند
جمله در آتش دوزخ به ابد جاویدند

شعر:اسماعیل تقوایی

دسته ها :
تقدیم به سرور ومولامان حضرت مهدی

ای طبیب دل بیمار بیا
دلبر غایب از انظار بیا
نقد جان بهر خرید آوردیم
یوسفا بر سر بازار بیا
درد هجران تو جان فرساید
تا بود جان تن بیمار بیا
عالمی منتظر دیدارت
ازپس پرده به اظهار بیا
آخرین گل به گلستان ولا
زود در صحنه ی گلزار بیا
پیکر عدل به زنگ آلوده ست
ای زدودنده ی زنگار بیا
این جهان تشنه ی اصلاح بود
آخرین مصلح ومعمار بیا
بر نشان دادن قبر زهرا(س)
پسر احمد مختار بیا
کاش این جمعه ی آخر باشد
مهدی فاطمه،اینبار, بیا

شاعر:اسماعیل تقوایی

دسته ها :

جمعه ای دیگر

شده جمعه ای دگر ای" در" در صدف نهانم
زصدف برون بیا وبنواز روح وجانم
به تمام هفته هایی که بدون تو گذر شد
به سحرگهان جمعه به فغان وندبه خوانم
سپری شدست عمرم به فراغ جانگدازت
تو بیا ونه قدم را صنما به دیدگانم
زبرای دیدن آن رخت ای عزیز رهرا(س)
بدهم تمام عمرم که دمی کنی عیانم
شب جمعه ها به سجده همه ی دعام اینست
که ظهور خود به جمعه بدهی تو ارمغانم

شاعر:اسماعیل تقوایی
دسته ها :
وای از آن شام بلا وای از آن جور وجفا
وای از آن جسارتی که شد به آل مصطفی
زسوی کوفه آمده قافله ی حسینیان
گشته پذیرای همه سنگ زروی بامها
سر شهیدان خدا که روی نیزه ها بود
بیشتر از همه شده هدف زسوی سنگها
حضرت سجاد بود خون به دل از جفایشان
بسکه زسوی شامیان شنیده حرف ناسزا
قافله صاحب عزا شام به کار هلهله
شادیشان شرر زند به قلب آل مرتضی
به محلس می یزید سر حسین(ع)به تشت زر
به راس انورش زند ضربه ی خیزر از جفا
بگفت زینبش مزن ضربه به آن لب ودهان
که بوده جای بوسه ی همیشگی مصطفی(ص)
طمع نمود یک لعین به دختری زآل حق
خروش کرد زینب و خموش دشمن خدا
شکسته شد زخطبه ها ابهت یزیدیان
به عالم وبه عالمه دوصد درود ومرحبا
شاعر:اسماعیل تقوایی

دسته ها :

با اینکه بچه هستم، با اینکه شیرخوارم
میخوام برم به میدون، دیگه طاقت ندارم
بابام صداش بلنده، هل من معین میخونه
میخوام برم باجونم،براش مایه بذارم
مادر میگه عمو جون،رفته که آب بیاره
بگید عمو بیادش،من آب لازم ندارم
اگه خدا نکرده،چیزیش بشه عمو جون
پیش بابای خوبم،همیشه شرمسارم
حرمله منتظرباش،آماده کن سه شعبه
فدایی بابامم،برات گلو میارم
آماده ام بابا جون،منو ببر به میدون
شیش ماهه ام ولیکن،سربازجون نثارم
خون گلوم رو بابا،بپاش به آسمونا
تاباشه پیش خدا،همیشه اعتبارم
گریه نکن بابا جون، ببین علی میخنده
برو به پشت خیمه،آماده کن مزارم

شاعر : اسماعیل تقوایی

دسته ها :

گوشه ی ویرانه روشن گشت بابا،باسرت
شمعی وپروانه سان گرد تو گردد دخترت
کاش می بودی گلاب اندر خرابه جان من
تا بشویم خون وخاکستر زراس انورت
صورتم نیلی وپهلو از لگد گشته کبود
شاد باشم گشته ام اینک شبیه مادرت

هرزمان نام تو  می بردم در طول سفر
قسمتم می گشت سیلی از عدوی کافرت
گر که می بینی هنوزم نیمه جانی باقی است
چون که می بودی سپربرمن همیشه خواهرت
کودک شامی که بر من طعنه می زد گو بیا
بین که بابا آمده گر که نباشد باورت
این چه وضعی است بابا بر سر ما آمده
شد اسارت قسمت ذریه ی پیغمبرت
گشته ام دلتنگ آغوش عمو عباس خود
گو چه آمد بر سر آن افسر نام آورت
هرزمان یاد آورم آتش به جانم اوفتد
روز عاشورای خونین و وداع آخرت
 با سر خود آمدی دیدار طفلان یتیم
در کجا باشد عزیز فاطمه پس پیکرت
بعد تو دیگر نخواهم زندگانی ای پدر
می کند جان رافدایی تو ،دخت مضطرت

دسته ها :
دسته ها :

تقدیم به مدافعین حرم

خوشا سعادت تو چون مدافع حرمی
به ما تو تاج سری سرفراز ومحترمی
نهاده ای به کفت جان و در ره میهن
چوشرزه شیر بجنگی وخصم هرستمی
دوباره قصه ی زینب دوباره قصه ی شام
برای یاری زینب به دوش تو علمی
کنی تداعی خاطر برای ما عباس
چو در دفاع حرم می زنی همی قدمی
خدا نمی گذرد از کسی که می کوبد
ترا به حربه گفتار و رشحه ی قلمی
خوشا به حال تو زینب شفیعه ات گردد
تو با شفاعت او سربلند در ارمی
شعر:اسماعیل تقوایی

دسته ها :
سلام
با عرض تسلیت به مناسبت شهادت امام جعفر صادق(ع):

کشته زهر و خطاکاری منصور شدی
با دلی زار وغمین رهسپر گور شدی
نسل پیغمبر ما بودی واز جور زمان
کنج عزلت زده گردیده ومهجور شدی
خانه ات سوخت چوآتش بسرایت بزدند
زین جفا خسته زدوران شده ،رنجور شدی
صادق آل
پیمبر بدی وسخت اسیر
درکف والی عباسی مغرور شدی
عالمان را به زمانت تو سرآمد بودی
گوهری نور فشان بودی وبی نور شدی
محتضر بودی وکردی توسفارش به نماز
شمس دین بودی وصد حیف که مستور شدی
شدی همسایه ی بابا وعمو وجدت
صاحب قبر غریبانه ی بی نور شدی
شعر:اسماعیل تقوایی
دسته ها :
X