نگارا بین که در هجر تو چونم
غم هجران برد سوی جنونم
نباشی پیشم اما یاد چشمت
عجیبا کرده جادو وفسونم
شدم ژولیده ی عشق تو جانا
درونم بدتر از حال برونم
زابر هجر واندوه جدایی
سرشک خون ببارد از عیونم
بگریم زار و هر دم می فرستم
دو صد لعنت بر این بخت نگونم
نگارا بس کن این جور و جفا را
نما یک گوشه ی چشمی کنونم
گرت قصد وصال من نمایی
به جنت می نما یی رهنمونم
اگر جز این کنی رفتار با من
شوی جانا تو گردن گیر خونم
اسماعیل تقوایی

X