شعر طنز

دوباره با گرم شدن هوا سروکله مگسهای ریز سفید در تهران پیدا شد..

ه ای مگس سفید و زیبا
خوش رنگی و ریزی و فریبا

چندی شده میهمان مایی
مهمان نه که میزبان مایی

تو صاحب شهر و خانه ی ما
صوت وز تو ترانه ی ما

تکثیر شوی بسی فراوان
از دست تو بر لب آمده جان

از دست تو چشم در عذاب است
ریزان زد و دیده اشک ناب است

تا اینکه دهانمان شود باز
در داخل آن کنی تو پرواز

از دست تو برگ نا امید است
سبزینه فضایمان سفید است

در عین ضعیفیت توانا
بی دغدغه زنده ای و مانا

سم ها به تنت اثر ندارد
از ضعف تو کس خبر ندارد

امید همه بود زمستان
سرما خوری و روی ز تهران

شاعر :اسماعیل تقوایی


خلاصه

X