یاد باد آن روزگاران یاد باد
انقلاب پاک ایران یاد باد

بهمن خونبار در پنجاه وهفت
شور وحال تکسواران یاد باد

راه پیمائی علیه شاهیان
بر له پیر چماران یاد باد

کوری چشمان خصم اتقلاب
فصل سرما چون بهاران یاد باد

جوشش خون در میان کوچه ها
از تن آن جان نثاران یاد باد

رونق "ما" بود وتنهائی "من"
اتحاد حق گزاران یاد باد

یک اشاره از خمینی کبیر
سر دویدنهای یاران یاد باد

یاد آن الله اکبر گفته ها
روی بام از دوستداران یاد باد

روز ده با دو زماه بهمن و
رجعت پیر جماران یاد باد

ازدحام بی نظیر مردمی
در ورود عشق ایران یاد باد

جانفشانی ها زبعد این ورود
جلوه های لاله زاران یاد باد

از ورودش تا سقوط سلطنت
ده روزی را هزاران یاد باد

بیست روزی با دو از بهمن برفت
روز فتح لاله کاران یادباد

حق بیامد همزمان باطل برفت
ربزش رحمت چو باران یاد باد

سالها بگذشته از آنروزها
یاد باد آن روزگاران یاد باد

شاعر : اسماعیل تقوایی

خبر رسید که آن تکسوار می آید
درخت نهضت امت به بار می آید

گذشته است دوازده زبهمن خونین
یگانه راهبر این دیار می آید

خمی ز میکده بر گیر ونی به شادی زن
خمینی آید وگویی بهار می آید

به سر شود شب ظلمت به صبح صادق فجر
چرا که چشمه ای از نور ونار می آید

به پیشواز مراد همه خداجوبان
ببین که ملت ما بیشمار می آید

چو پا گذاشت به ایران بهشت زهرا رفت
به پا شوید شهیدان نگار می آید

هزار شکر بگویم خدای رحمان را
که لطف حق زیمین ویسار می آید

شاعر : اسماعیل تقوایی

دسته ها :
بهمن آمد

دوباره بهمن آمد نور آمد
به یادم گاه عشق و شور آمد

مه بهمن مه پیروزی ما
مه آغاز دل افروزی ما

در آن ایام دلها کی جدا بود
به لبهامان فقط روح خدا بود

در آن ایام من را ما نمودیم
دری بر سوی آزادی گشودیم

به آن سالی که شد پنجاه با هفت
هراس از ظالمین از بین ما رفت

به لبهای همه ذکر علی بود
خمینی از برای ما ولی بود

چو روز دو و ده از بهمن آمد
خمینی جان ما در میهن آمد

بیامد شام تیره روز گردید
همه ایام ما بهروز گردید

جوانها جانفشانی ها نمودند
به بهمن شعر پیروزی سرودند
شاعر : اسماعیل تقوایی
سالروز ورود امام خمینی به میهن گرامی باد

آب زنید راه را زینکه نگار می رسد
آمده ماه بهمن وشاه شکار می رسد

روز دوازده بود موسم وصل آمده
مژده دهید رهروان رهبر ویار می رسد

زیر قدوم پاک او گستره ای زفرش گل
فصل شتا بود ولی بوی بهار می رسد

گشته دیار وخاک ما خاک ودیارعاشقی
جان ومراد عاشقان پیر دیار می رسد

نهضت ما حسینی وپور حسین باشد او
نهضت ما به برکتش به اعتبار می رسد

لاله دمیده هر طرف از یم خون عاشقان
خمینی آن روح خدا به لاله زار می رسد

همره او تلاشها اوج رسانده می شود
برشه ظالم وطن وقت فرار می رسد

یه دهه از ورود او می گذرد به لطف حق
درخت انقلاب ما به برگ وبار می رسد

شاعر:اسماعیل تقوایی
 
مثنوی فاطمی

فاطمه ام دختر پیغمبرم
ام ابیهایم وهم کوثرم
بعدپدر سخت به من شد جفا
گشت فراموش ره مصطفی
.حکم غدیر علی از یاد رفت
ملک فدک در کف بیداد رفت
خشم درونم هم فریاد شد
کوچه به کوچه پی امداد شد
مردم یثرب همه خنثی شدند
در صف دنیا زدگان جا شدند
اهل سقیفه همه غرق سرور
حاکم مردم شده اصحاب زور
آمده بودند علی را برند
برخودشان بیعت او را خرند
باز نکردم در خانه ام
تا نرود حیدر جانانه ام
آتش کین پشت در افروختند
درب سرای نبوی سوختند
بعد،لگد بر در ومن پشت در
ضربه ی در کرد مرا بی پسر
گفت علی وای من و وای من
میخ در وناله ی زهرای من
داد زدم فضه به دادم برس
طاقتم از دست بدادم،برس
واابتا ورد لبم آنزمان
ناله زدم سخت زجور زمان
دست ببستند زدست خدا
تاکه به مسجد ببرند از جفا
دست علی آن یل خیبر گشا
بسته شد و او به قضا شد رضا
نقش زمین بودم و او اشکبار
کرد نگاهی به من از شرم،یار
معنی آن بود که زهرای من
مصلحت اینست،ولی وای من
خواستم او را که بگیرم بدست
ضربه شلاق عدو،راه بست
چند گهی همدم بستر شدم
چله نشین غم حیدر شدم
خواستم هنگام دعا روز وشب
مرگ خودم را زخدایم طلب
خواسته من به اجابت رسید
شام غریبانه حیدر دمید
کشتی عمرم بنشستی به گل
شد شب آخر شب پردردل
درد دل فاطمه با حیدرش
خواسته هایی زعلی همسرش
گفتم علی ،جان توطفلان من
چارگل کوچک بستان من
نعش مرا دفن شبانگاه کن
چند رفیق خودت آگاه کن
جان ودلم،قبر مرا کن نهان
ازنظر ودیده ی نامردمان
گفتم واو با دل و جان می شنید
اشک علی بر رخ من می چکید
ناله زدم گریه مکن جان من
اشک تو آتش بزند جان من
فاطمه راضیست به این سرنوشت
چون بروم نزد پدر در بهشت
حیدرمظلوم حلالم نما
خنده زن ورحم به حالم نما
فاطمه ام دختر پیغمبرم
یار جوان مرگ علی حیدرم

شاعر : اسماعیل تقوایی

دسته ها :
دلم به یاد مدینه بهانه می گیرد
به گوشه ای زبقیع آشیانه می گیرد

کبوتر دل من پرزنان بروی بقیع
سراغ قبر کسی مخفیانه می گیرد

سراغ قبر کسی کو عزیز طاها بود
کسی که دفن شده او شبانه می گیرد

عزای فاطمه گشته کمان سوگ وعزا
به تیر غصه دلم را نشانه می گیرد

دلم زکودکیم داغدار زهرا(س) شد
به یاد ضرب در وتازیانه می گیرد

برای همرهی مرتضی ،زورق دل
به ساحل غم مولا کرانه می گیرد

به سوگواری مهدی(عج) به ماتم مادر
لهیب غم زدل من زبانه می گیرد

شاعر : اسماعیل تقوایی
فاطمیه

فاطمیه اول غمهای ماست
فاطمیه موسم حزن وعزاست

فاطمیه ثلمه بر عالم بود
فاطمیه فصل غمهای خداست

فاطمیه قلبهای شیعیان
داغدار ظلمهای اشقیاست

ظلمهایی بر علی(ع) وفاطمه(س)
ظلمها بر اهل بیت مصطفاست

فاطمیه بر مدار فاطمه ست
فاطمیه ماتم عظمای ماست

فاطمیه داستانی جانگداز
قصه سیلی واشک مجتباست

فاطمیه آتش کین پشت در
ضربه برپهلوی ناموس خداست

فاطمیه داستان غنچه ای است
ناشکفته در ره بابا فداست

فاطمیه قصه شیر است وبند
بستن دستان مولا مرتضاست

فاطمیه سوزش دلهای ما
بهر تشییعی که در غربت بپاست

فاطمیه اشکهای حیدری
در فراق فاطمه اندر خفاست

فاطمیه قصه ی بی مادریست
داستان گریه های بیصداست

فاطمیه یاد قبری مخفی است
قبر بانویی که دور از چشمهاست

فاطمیه ظلم بر آل علیست
فاطمیه کربلا را ابتداست

شاعر:اسماعیل تقوایی




خلاصه


فاطمیه یاد زهرا(س) می کنم
یاد ماتمها وغمها می کنم

یاد آتش بر در بیت علی
یاد مظلومی مولا می کنم

یاد اشک حیدری هنگام غسل
بر تن زخمی زهرا(س) می کنم

یاد زینب چادر خاکی بسر
داد بابا را تسلی می کنم

یاد  تشییعی که مولامان علی(ع)
بهر همسر داشت بر پا می کنم

یاد هنگامی که حیدر خونجگر
داد زهرا(س) دست طاها می کنم

یاد شیون های طفلان علی(ع)
در غم ام ابیها  می کنم

فاطمیه فصل غمهای خداست
بانگ غم زین روی آوا می کنم

شاعر : اسماعیل تقوایی

میلاد صدیقه صغری حضرت زینب کبری(س)مبارک باد

زمین شاد وزمان شاد وپیمبر شادمان باشد
سحاب رحمت حق برمدینه سایبان باشد

به دور خانه ی حیدر ملایک شاد می گردند
بر ایشان تازه مولودی ز زهرا(س) دلستان باشد

به نور روی این مولود یثرب گشته نورانی
زسوی عرشیان در پیش پایش گل فشان باشد

در آغوشش گرفته فاطمه قنداقه ی او را
به روی دختر نیکوی خود بوسه زنان باشد

بود فرزند سوم بر علی(ع)وحضرت زهرا
زلطف حق برادرهای خود را ارمغان باشد

زسوی حق شده نامش. زینب،زینت بابا
نه بر بابا فقط،زین زمین وآسمان باشد

شود او بی معلم عالمه،میزان فضل وعقل
در او از حلم حیدر،عصمت زهرا،نشان باشد

مصیبت را شود مادر،صبور کربلا گردد
زبعد روز عاشورا امیر کاروان باشد

چه خوش باشد میلادش، کنار مرقد پاکش
زبهر مدح بانو بلبل دل نغمه خوان باشد

شاعر : اسماعیل تقوایی
X