بی تو نوروز ،مرا کهنه زمانی باشد
بی تو ایام بهاری چو خزانی باشد
عید من کرده عزا درد فراغت جانا
چهره ام پیر به هنگام جوانی باشد
گرکه عیدانه دهی وعده وصلت برمن
برهمین وعده روا ،دادن جانی باشد
اسماعیل تقوایی
عیدتون مبارک...لباتون همیشه خندان
شعر طنز(گران شدن قیمت مرغ)

گران گشتی و از سفره پریدی
بدون پر به بالاها رسیدی

خوراک تو شده خواب و خیالم
بیا پایین شتر دیدی ندیدی

الا ای مرغک خوش ران و سینه
دلم را سخت دنبالت کشیدی

ز تو باشد نصیبم بال و گردن
به ران و سینه ات نبود امیدی

در خوردن برایم قفل گشته
ندارم بهر بگشودن کلیدی

شده خواب و خیالم سیخ جوجه
یه یادش معده ام گشته اسیدی

به خواب من بیا تا شاد گردم
الا ای غایت وصف سفیدی

تو با این قیمتت ای خوش خوراکم
همه قشر ضعیفان را گزیدی
اسماعیل تقوایی
فریبت خورده ام چون تو فریبایی
دلم را برده ای چون سخت زیبا یی
به بیداری گریزان از من زاری
برایم یار خوبی وقت رویایی
میان عاشقان تو چو مجنونم
به مجنونی چومن همسان لیلایی
به راه عشق توچون عاشقی کورم
شفایم کار همچون تو مسیحایی
منم رودی که می آید بسوی تو
تویک بحر غروری مثل دریایی
شکیبم می بری با نا شکیبایی
ولی بهر رقیب من شکیبایی
همیشه وقت رویارویی با من
یخی،با اینکه کانونی زگرمایی
جماعت را گریزانی وهمواره
به شوق جمله اعمال فرادایی
برای وصل تو مشتاق امروزم
ولی هر بار تو موکول فردایی
به بستان محبت تازه وسبزم
به بی مهری بیابانی وصحرایی
همیشه عشق خود را عرضه می دارم
توسرد وبی تفاوت، بی تقاضایی
ولی با اینهمه سردی گل زیبا
همیشه بین قلب من شکوفایی
اسماعیل تقوایی
شعری طنز تقدیم شما:

امان از بچه مهمانهای شیطان
که آوردند بر لبهای من جان

به هرجایی زخانه سر کشیدند
زهر دیوار بالا رفته آسان

به ظرف میوه ونقل وشیرینی
نموده حمله با حرص فراوان

 ظروف سطح بالایی شکستند
بلور وچینی وامثال ایشان

بسی لب را به دندانم گزیدم
زدست این وروجکهای مهمان


بشین بر جمله آنان بی اثر بود
شلوغیشان مرا می کرد حیران

پدرهاشان همه چون ماست بودند
نمودندی مرا لبخند باران

دلم می خواست گر که بد نبودی
زنم آنها که تا گردند بی جان

اسماعیل تقوایی
X